دعاى هنگام تحويل سال

يا مقلب القلوب و الابصار يا مدبر الليل و النهار يا محول الحول والاحوال حول حالنا ال احسن الحال

اى دگرگون كننده قلبها و ديده ها! اى تدبيرگر شبان و روزان! اى متحول كننده سالها و حالتها! حالات ما را به نيكوترين حالات تبديل نما!

اين دعا بر چهار نكته اساسى تاكيد دارد 1- تحول 2- محور تحول 3- متحول كننده 4- هدف تحول

1-اصل تحول

اين دعا به واژه هاى مختلفى تحول و دگرگونى را در همه ابعادش مطرح مى كند، دگرگونى در قلب و ديده و شب و روز و سال و حوادث جارى در آن و حالات انسانى.

بر طبق اين دعا جهان در عين سكون داراى تغيير و تحول عميقى در درون خويش است و دامنه اين تحول آنچنان گسترده است كه از عالم خارج و آفاق گرفته تا عالم درون و انفس را شامل مى شود و در واقع لازمه بقاء جهان به تحول و دگرگونى است.

2- محور تحول (محول)

اين دعا علاوه بر اصل تحول و گستردگى آن به محول يعنى متحول شونده هم اشاره مى كند، آنگونه كه طبيعت از خواب زمستانى بيدار شده و بيابانها و كوهها لباس سبز رنگ زيبايى مى پوشد و طراوت و نشاط خاصى مى يابد و گلهاى رنگارنگ زينت بخش زمين مى شوند، گل سرسبد هستى و خليفة الله يعنى انسان هم بايد متحول شود، تحول در همه ابعاد روحى و روانى او اعم از انديشه، تفكرات، طرز نگرشها و باورها ... صورت پذيرد.

انسان مؤمن هميشه بايد به فكر تحول در درون خود باشد و لازمه تكامل يافتن انسان متحول شدن اوست، اين دعا بطور ظريفى به دگرگونى طبيعت و دگرگونى حالات انسانى اشاره مى كند.

3- آواى توحيد (محول)

در سرتاسر دعا و در هر فقره آن سخن از توحيد است، دگرگون كننده قلبها و ديده ها پشت سرهم در آمدن شب و روز و رقم خوردن حوادث سال و حالات انسانى همه از قدرت و حكمت الهى سرچشمه گرفته است و برخلاف آنان كه براى هريك از اين عناوين خدايى قايل بودند به ارباب انواع اعتقاد داشتند، اين دعا تاكيد مى كند كه همه اينها يك خدا دارد و درواقع اين دعا از كثرت گرايى به توحيد دعوت مى كند.

4. هدف تحول (محول اليه)

هدف اين تحول عظيم كه از اعماق طبيعت آغاز شده و به حالات انسان رسيده است، اينست كه حالات انسانى به بهترين حالات يعنى قرب الهى تبديل شود.

احسن حال و قرب الهى هدف اين تحول بزرگ است، با اين نگرش دعاى مزبور يك نظام آموزشى عقيدتى به معناى كامل است.

آداب دينى عيد نوروز


در روايات، اعمال و آداب مختلفى براى اين روز بيان شده كه خود حاكى از ارزش و اهميت اين روز دارد:

1. طهارت و پاكيزگى

اين دستورالعمل شبيه آدابى است كه در ساير اعياد اسلامى رعايت مى شود.

قال الصادق عليه السلام «اذا كان يوم النيروز فاغتسل والبس انظف ثيابك و تطيب باطيب طيبك و تكون ذلك اليوم صائما» (6)

هرگاه نوروز فرا رسد غسل كرده و پاكيزه ترين لباسهايت را پوشيده و از معطرترين عطرهايت استفاده كن و آن روز را روزه بگير.

2. هديه دادن

از اميرالمؤمنين على عليه السلام چنين نقل شده كه فرمودند «اتى على عليه السلام بهدية النيروز فقال عليه السلام ما هذا؟ فقالوا يا اميرالمؤمنين اليوم النيروز! فقال عليه السلام اصنعوان كل يوم نيروزا» (7)

در روز نوروز هديه اى براى اميرالمؤمنين على عليه السلام آورده شد. حضرت فرمودند اين هديه چيست؟ آنان پاسخ دادند اميرالمؤمنين امروز نوروز است امام فرمودند: هر روز را براى ما نوروز كنيد. در هديه آنچه مهم است، ارتباط روحى و ايجاد محبت است نه مقدار و كيفيت ... و در اين زمينه نبايد به تكلف افتاد.

امام صادق عليه السلام در مورد اهميت هديه مى فرمايد: «تهادوا تحابوا فان الهدية تذهب بالضغائن.»

به يكديگر هديه دهيد تا بين شما محبت ايجاد شود زيرا هديه كينه ها را از بين مى برد.

3. پيامبر اكرم در مورد ياد و ذكر خدا در اعياد چنين مى فرمايد: «زينوا اعيادكم بالتكبير»

اعياد خود را با ياد و ذكر عظمت خدا زينت دهيد.

4. صله رحم و ديدار با دوستان

در اين روز ارتباط با بستگان و فاميل ار اعمال نيكو و شايسته است، در روايات، نتايج و آثار فراوانى براى صله رحم بيان شده است قال الباقر عليه السلام «صلة الارحام تزكى الاعمال و تنمى الاموال و تدفع البلوى و تنسى ء الاجل » (9)

ارتباط با خويشان، اعمال را پاكيزه مى كند، دارائيها را افزايش مى دهد و بلاهارا دور مى كند و مرگ آدمى را به تاخير مى اندازد.

اگر افرادى از بستگان قطع ارتباط كرده باشند، مناسب است انسان مؤمن در ايجاد ارتباط پيشقدم شده و به كينه توزيها و وسوسه هاى شيطان پشت پا بزند، رسول گرامى اسلام مى فرمايد: «صل من قطعك و احسن الى من اساء اليك و قل الحق و لو عليك » (9)

با آنكه با تو قطع ارتباط كرده، ارتباط ايجاد كن و آنكس كه به تو بدى كرده به او نيكويى بنما و حق را گرچه به ضررت باشد اظهار كن.

علاوه بر ديدار از فاميل، ديدار و زيارت برادران دينى ارزش بسيارى دارد، چنانكه در روايت آمده كه زيارت برادر دينى، زيارت خداوند محسوب مى شود. قال الصادق عليه السلام «من زار اخاه فى الله، قال الله عزوجل اياى زرت و ثوابك على و لست ارضى لك ثوابا دون الجنة » (10)

هرگاه كسى برادرش را در راه خداديدار كند، خداوند مى فرمايد: تو مرا زيارت كردى و پاداش تو بر من است و براى تو ثوابى كمتر از بهشت راضى نمى شوم.

نوروز در آينه روايات

عيد نوروز يكى از سنتهاى ملى و اعياد ايرانيان است، كه از ديرباز مورد توجه بوده و قوم ايرانى ارزش و اهميت خاصى براى اين عيد قائل بوده است.
اما براى كسانى كه معتقدند همه چيز را بايد از منتظر دين مورد بررسى و نفى و اثبات قرارداد، اين پرسش مطرح است، كه آيا دين اسلام و پيشوايان دين نسبت به اين موضوع موضعگيرى خاصى داشته اند يا خير؟ آيا مى توان از فنون دينى به چيزى دست يافت كه دلالت بر تاييد و يا رد اين سنت ايرانى از سوى پيشوايان دين كند.
در مجموع مى توان گفت كه ما در متون روايى شيعه، در موضوع يادشده با دو دسته روايت روبرو هستيم; دسته نخست، رواياتى كه سنت ايرانى نوروز، در آنها مورد تاييد قرار گرفته و «روزنوروز» مبارك قلمداد شده است. دسته دوم; رواياتى كه اين سنت را تاييد نكرده و آن را سنتى خلاف اسلام شمرده اند.
در اينجا براى آشنايى شما عزيزان به نمونه هايى از دو دسته روايات اشاره مى كنيم.

1. دسته اول روايات

معلى بن خنيس از امام صادق (ع)، روايتى را نقل كرده كه در آن ضمن بزرگداشت نوروز، وقايع مختلف تاريخى برنوروز منطبق شده است. متن روايت يادشده از اين قرار است:

معلى بن خنيس قال: دخلت على الصادق جعفربن محمد، عليه السلام، يوم النيروز فقال، عليه السلام، اتعرف هذا اليوم؟ قلت: جعلت فداك، هذا يوم تعظمه العجم و تتهادى فيه، فقال ابوعبدالله الصادق، عليه السلام، والبيت العتيق الذى بمكة ما هذا الامر قديم افسره لك حتى تفهمه. قلت: يا سيدى ان علم هذا من عندك احب الى من ان يعيش امواتي و تموت اعدائى! فقال: يا معلى! ان يوم النيروز هواليوم الذى اخذ الله فيه مواثيق العباد ان يعبدوه و لايشركوا به شيئا و ان يؤمنوا برسله و حججه، و ان يؤمنوا بالائمه، عليه السلام، و هو اول يوم طلعت فيه الشمس، و هبت به الرياح، و خلقت فيه زهرة الارض، و هو اليوم الذى استوت فيه سفينة نوح، عليه السلام، على الجودى، و هو اليوم الذى احيى الله فيه الذين خرجوا من ديارهم و هم الوف حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثم احياهم (75) و هو اليوم الذى نزل فيه جبرئيل على النبى صلى الله عليه وآله و هو اليوم الذى حمل فيه رسول الله صل الله عليه وآله اميرالمؤمنين على، عليه السلام، منكبه حتى رمى اصنام قريش من فوق البيت الحرام فهشمها، و كذلك ابراهيم، عليه السلام، و هو اليوم الذى امر النبى، صل الله عليه وآله، اصحابه ان يبايعوا عليا، عليه السلام، بامرة المؤمنين، و هو الذى وجه النبى، صل الله عليه، عليا الى وادى الجن ياخذ عليهم بالبيعة له، و هو اليوم الذى بويع لاميرالمؤمنين، عليه السلام، فيه البيعة الثانيه، و هو اليوم الذى ظفر فيه باهل النهروان و قتل ذالثدية و هو اليوم الذى يظهر فيه قائمنا و ولاة الامر و هو اليوم الذى يظفر فيه قائمنابالدجال فيصلبه على كناسة الكوفة، و ما من يوم نيروز الا و نحن نتوقع فيه الفرج، لانه من ايامنا و ايام شيعتنا، حفظته العجم و ضيعتمو انتم ... (2) معلى بن خنيس گويد: در روز نوروز بر امام صادق عليه السلام وارد شدم، ايشان فرمودند كه آيا اين روز را مى شناسى؟

عرض كردم: فدايت گردم اين روز، روزى است كه غير عربها (ايرانيان) آن را گرامى داشته و به يكديگر هديه مى دهند، امام صادق، عليه السلام، فرمودند: قسم به خانه عتيقى كه در مكه هست اين (تعظيم و هديه دادن) ريشه طولانى و قديمى دارد و براى تو آن را توضيح مى دهم تا از آن مطلع شوى، گفتم: اى آقاى من چنانچه اين مطلب را از تو بياموزم براى من بهتر از زنده شدن مردگانم و مردن دشمنان من است. حضرت فرمود: اى معلى! نوروز، روزى است كه خداوند در آن از بندگان خويش ميثاق گرفت كه جز او را عبادت و پرستش نكرده و به او شرك نورزند و به فرستادگان و پيامبرانش و نيز ائمه هدى ايمان بياورند. نوروز اولين روزى است كه خورشيد در آن طلوع كرد و باد در آن وزيدن گرفت و در آن روز درخشندگى زمين خلق شد. نوروز روزى است كه كشتى نوح بر كوه جودى كناره گرفت و نوروز روزى است كه افرادى كه از خانه هاى خود خارج شده و به آزمايش الهى از دنيا رفتند، مجددا به دنيا بازگشتند. در اين نوروز است كه جبرئيل بر پيامبر اكرم، صل الله عليه وآله، نازل شد و درست در همين روز است كه پيامبر اسلام، حضرت على را بر شانه خود گذاشت تا او بتهاى قريش را از بيت الحرام پايين كشيد و آنها را درهم شكست.

نوروز روزى است كه پيامبر به اصحابش دستور داد تا در مورد خلافت و ولايت مؤمنان با حضرت على عليه السلام بيعت كنند و در همين نوروز بود كه پيامبر، صل الله عليه وآله، على، عليه السلام، را به سوى جنيان فرستاد براى او از آنان يعت بگيرد. نوروز روزى است كه براى حضرت على بيعت مجدد گرفته شد و نوروز روزى است كه حضرت على، عليه السلام، بر اهل نهروان پيروز شد و ذوالثديه را كشت و نوروز روزى است كه قائم ما در آن روز ظاهر مى گردد و بالاخره نوروز روزى است كه قائم ما در اين روز بر دجال پيروز مى شود و او را بر زباله دان كوفه آويزان مى كند و هيچ نوروزى نيست مگر آنكه ما در آن روز توقع ظهور حضرت حجت، عجل الله تعالى فرجه الشريف، را داريم چرا كه اين روز، از روزهاى ما و شيعيان ما است كه عجم (ايرانيان) آنرا گرامى دشته ولى شما آنرا ضايع نموديد ...

آنگونه كه از حديث فوق به دست آمد، روز نوروز پيوند عميقى با مساله ولايت و رهبرى مسلمانان دارد، از اين روى شايسته است كه عيد نوروز را جشن ولايت دانسته و پيوسته در آن به ياد ظهور منجى عالم بشريت حضرت امام زمان، عجل الله تعالى فرجه الشريف، باشيم.

2. دسته دوم روايات

روايتى از حضرت امام موسى بن جعفر، عليه السلام، نقل شده كه ظاهر آن دلالت بر عدم تاييد سنت نوروز از سوى پيشوايان دارد. در اين روايت چنين آمده است:

حكى ان المنصور تقدم الى موسى بن جعفر عليه السلام بالجلوس للنهنتة فى يوم النيروز و قبض ما يحمل اليه فقال: انى قد فتشت الاخبار عن جدى رسول الله فلم اجد لهذا العيد خبرا و انه سنة الفرس و محاها ان اسلام و معاذ الله ان نحيى ما محاها الاسلام فقال المنصور انما نفعل هذا سياسة للجند فسالتك بالله العظيم الا جلست فجلس (3)

حكايت شده كه منصور به سوى امام كاظم عليه السلام فرستاد تا در روز نوروز براى تهنيت جلوس كند و آنچه بسوى او حمل مى شد، بگيرد. حضرت فرمود من اخبار جدم رسول خدا را بررسى كردم و در آنها براى اين عيد خبرى نيافتم و اين سنت ايرانيان است كه اسلام آنرا محو كرده است و به خدا پناه مى برم كه چيزى را كه اسلام محو كرده احياء كنم. منصور در پاسخ گفت: ما اين كار را براى اداره (سرگرمى) لشكريان انجام مى دهيم و تو را به خداى بزرگ سوگند مى دهم كه در اين مجلس بنشينى و آنگاه حضرت نشست.

مرحوم مجلسى در بحارالانوار روايت يادشده را مورد نقد و بررسى قرارداده و مى فرمايد:

«هذا الخبر مخالف لاخبار المعلى و يدل على عدم اعتبار النيروز شرعا و اخبار المعلى اقوى سندا و اشهر بين الاصحاب » (4)

اين خبر با اخبار معلى بن خنيس مخالفت داشته و دلالت بر بى اعتبارى نوروز از جهت شرعى مى كند، اما اخبار معلى از نظر سند قويتر بوده و در نزد اصحاب شهرت بيشترى دارد.

اما توجيهات ديگرى نيز براى اين روايت مطرح است كه باختصار به آنها اشاره مى كنيم:

1. اين روايت به احتمال بسيار قوى در مقام تقيه اى بيان شده و حضرت در صدد بيان حكم واقعى عيد نوروز نبوده است. زيرا منصور اصرار شديدى براى حضور حضرت در جلسه داشته و مى خواسته از آن بهره بردارى سياسى كند، اما امام نمى خواست از وجودش سوء استفاده شود و حضرت براى اينكه در اين جلسه حضور پيدا نكند به دنبال عذرى بوده است. خصوصا كه اين مجلس براى نظاميان برپا شده بود و از حساسيت ويژه اى برخوردار بوده است.

2. پاسخ ديگر آنكه عيد نوروز سنت ديرينه اى بوده و همگان هم از آن اطلاع داشته اند. در صورتى كه اين عيد مطلوب اسلام و شرع نبوده، چرا در اين رابطه روايت صريح و متقنى وجود ندارد و اين مورد از مواردى است كه مورد ابتلاءبخش وسيعى از مسلمانان است و در صورتى كه حديث معتبرى وجود داشت، حتما نقل مى شد.

3. سومين پاسخ آنكه علما و فقهاى بسيارى آن را تاييد كرده اند. به عنوان نمونه احمدبن فهد الحلى مى گويد: يوم النيروز يوم جليل (القدر) و تعيينه من السنة غامض مع ان معرفته امر مهم من حيث انه تعلق به عبادة مطلوبة للشارع و الامتثال موقوف على معرفته (5)

روز نوروز، روز با ارزشى است ولى معين كردن آن در سال مشكل است با اينكه شناخت آن (نوروز) امر مهمى است چرا كه عبادتى كه مورد نظر شارع است به آن روز تعلق گرفته است و اطاعت آن عبارت متوقف بر شناخت آنست.

پس در نتيجه عيد نوروز مورد تاييد روايات متعددى است و روايت معتبرى كه بر بى اعتبارى آن از نظر اسلام دلالت كند، وجود ندارد



پى نوشتها:
1) سوره بقره(2)، آيه 243.

2) مجلسى محمدباقر، بحارالانوار، ج 56، ص 92

3) بحارالانوار ج 56 ص 100. ابن شهرآشوب، المناقب ج 4 ص 319

4) همان.

5) المهذب البارع به نقل از بحارالانوار ج 56 ص 117

6)محمد رى شهرى،ميزان الحكمة ج 7 ص 132

7)شيخ صدوق من لايحضرالفقيه ج 3 ص 219

8) بحارالانوار ج 56، ص 100 المناقب ج 4 ص 319

9)محمد رى شهرى ميزان الحكمة ج 4 ص 84

10) همان، ج 7 ص 86

11)همان، ج 7 ص 297

 


ماهنامه موعود شماره 7

حکمت الهى در تکرار رنگ سبز در قرآن

کلمه "سبز" در قرآن کریم زیاد دیده می شود؛ این کلمه حالات اهل بهشت و نعمت هایی که از آن بهره می برند را توصیف می کند. به عنوان مثال در سوره الرحمن می خوانیم: " متکئین علی رفرف خضر و عبقری حسان" (الرحمن/76): (بر بالشهای سبز و فرشهای نيکو تکيه می زنند).
   

به گزارش پایگاه خبری تقریب به نقل از"محیط"، در سوره "انسان" نیز خدای متعال می فرماید: " عالیهم ثیاب سندس و إستبرق و حلّوا أساور من فضة و سقاهم ربهم شراباً طهوراً" (انسان/ 21): ( بر تنشان جامه هايی است از سندس سبز و استبرق و به دستبندهايی از سيم زينت شده اند و پروردگارشان از شرابی پاکيزه سيرابشان سازد).

هم چنین در سوره "الرحمن" می فرماید:" متکئین علی فرش بطائنها من إستبرق و جنی الجنتین دان" (الرحمن/ 54) (بر بسترهايی که آسترشان از استبرق است تکيه زده اند و ميوه های آن دو بهشت در دسترسشان باشد).

یکی از روانشناسان می گوید: " تأثیر رنگ در انسان، مورد تأمل است و در این مورد آزمایشات متعددی انجام گرفته که نشان می دهد رنگ در انسان مؤثر است و به او احساس گرمی یا سردی و خوشی یا غم می دهد، حتی در شخصیت انسان و دید او به زندگی تأثیر دارد.

آزمایشات نشان داده است که رنگ زرد در دستگاه عصبی ایجاد نشاط می کند، رنگ ارغوانی به انسان احساس آرامش می دهد و رنگ آبی به انسان احساس سردی و خنکی می دهد، به عکس رنگ قرمز که با انسان احساس گرمی را منتقل می کند.

دانشمندان به این نتیجه رسیده اند که رنگی که باعث ایجاد شادی و خوشحالی و عشق به زندگی می شود، رنگ سبز است؛ به همین خاطر در اتاق های عمل، این رنگ برای جراح ها و پرستارها استفاده می شود.

گفته می شود که رنگ سبز به چشم آرامش می دهد، زیرا میدان دید این رنگ کمتراز میدان دید رنگ های دیگر است. هم چنین طول موج این رنگ مانند رنگ قرمز بلند و همچون رنگ آبی کوتاه نیست بلکه متوسط است.

راز عدد هفت در قرآن کریم

کتاب " درخشش عدد هفت در قرآن کریم" نوشته "عبد الدائم الکحیل"، نویسنده سوری توسط کمیته جایزه بین المللی قرآن کریم دبی به چاپ رسید .
   

به گزارش پایگاه خبری تقریب به نقل از "العربیه"،"عبد الدائم الکحیل" مولف این کتاب گفت : برای تالیف این کتاب حدود 10سال تحقیقات علمی انجام داده است.

وی در این کتاب نشان می دهد که قرآن دارای یک نظم عددی است که سر سلسله آن عدد هفت و توابع آن می باشد .

وی افزود: بعد از بررسی هر آیه و تعداد حروف و کلمات آن و تعداد این آیات و موقعیت آن در سوره خواهیم دید که این اعداد حساب شده و در نهایت یکی از توابع عدد هفت می باشد.

وی گفت: عدد هفت، 27 بار در قرآن ذکر شده. وی اشاره کرد: اولین عددی که خداوند در قرآن ذکر کرده، عدد هفت است.

وی افزود: میان سوره "بقره" که اولین بار عدد هفت در این سوره آمده وسوره "نباء" که آخرین هفت در آن ذکر شده ، 77 سوره قرار دارد .

میان آیه 29 سوره بقره که برای اولین بار عدد هفت آمده تا آیه 12 سوره نباء که آخرین عدد هفت در آن آمده، 5649 آیه وجود دارد که در آن عدد هفت و یکی از توابع عدد هفت وجود دارد که اگر7 را ضربدر عدد 307 بکنیم، عدد بالا به دست می آید.

این کتاب دارای بخش های دیگری ، از جمله بررسی اسرار عدد هفت در قرآن و سنت و بخشهای دیگر می باشد .

يك كشيش مسيحی تحت تاثير مراسم اربعين امام حسين(ع) مسلمان‌شد

يك كشيش مسيحی درخلال برگزاری مراسم اربعين حسينی سال‌جاری هنگامی كه كاروان‌های زيارتی مسلمان‌ روانه عراق و سرزمين مقدس كربلا بودند، به دين اسلام مشرف‌شد.

به گزارش خبرگزاری قرآنی ايران(ايكنا) به نقل از شبكه تلويزيونی المنار، اين كشيش تازه مسلمان، مذهب شيعه را برگزيده است و تحت تاثير زيارت اربعين امام حسين(ع) و عشق زائران آن حضرت، به جمع مسلمانان جهان پيوست.

كشيش مذكور ضمن همكاری با برادران مسلمان خود در برگزاری مراسم اربعين امام حسين(ع) با اين دين و مبانی آن آشنا و سپس مسلمان‌شد.

يادآوری می‌شود، اين كشيش در حال حاضر در محضر مرجع عالی‌قدر آيت‌الله العظمى «صادق حسينی شيرازی» كسب فيض می‌كند.

درج‌كننده كاريكاتورهاي موهن و ضداسلامي در دانمارك ، جايزه دريافت مي‌كند

" فلمينگ رز" دبير بخش فرهنگي روزنامه دانماركي " جيلاند پستن " ، همان فردي كه به تشخيص وي كاريكاتورهاي موهن و ضد اسلامي دراين روزنامه به چاپ رسيد ، به خاطر اين عمل خود ، جايزه دريافت مي‌كند.

روزنامه "اونيره" ارگان اسقف‌هاي ايتاليا درشماره روز سه‌شنبه خود با درج اين خبر مي‌نويسد: اين روزنامه‌نگار دانماركي ، هفته آينده يك تنديس به همراه ‪ ۲‬هزار يورو جايزه نقدي دريافت مي‌كند.

اين جايزه از سوي سازمان دانماركي " شركت براي آزادي مطبوعات " به " رز " داده خواهد كرد.

اونيره مي‌افزايد: انتشار كاريكاتورها در آن زمان باعث شد تا روزنامه نگاران دانماركي تهديد به مرگ شده و محصولات اين كشور نيز بايكوت شوند.

فلمينگ رز بخاطر به‌اصطلاح " مهارت روزنامه‌نگاري و رد هرگونه مصالحه"، جايزه " سافو " را دريافت خواهد كرد.

" لارس هدگارد" رييس سازمان مذكور، "رز" را به " روزنامه‌نگاران شجاعي كه جرات انتقاد از نازيسم در دوران هيتلر" را داشتند ، تشبيه كرد.

در دنياي لجام گسيخته غرب كه براي آزادي هيچ حد و مرزي قائل نيستند ، و براي منافع مادي و جنجال آفريني و كسب شهرت حاضرند به راحتي بامعتقدات و ارزش‌هاي يك ميليارد نفر مسلمان بازي كنند ، اگر همين فرد مطلبي در باره واقعه هلوكاست و يا خط قرمزهاي غربي‌ها در صفحات تحت مسووليت خود به چاپ مي‌رساند ، به‌اتهام شريك جرم بودن ،پس از كشانده شدن به دادگاه ، شغلش را نيز براي هميشه از دست مي‌داد ، اما چون باني توهين به‌ساحت مقدس پيامبر اعظم يك ميليارد مسلمان شده است ، به او جايزه مي‌دهند و توهين و جسارت وي را نيز " شجاعت " توصيف مي‌كنند.

السلام عليک يا علي بن موسي الرضا المرتضي

فرا رسيدن ايام ارتحال جانگداز امام رضا(ع)  را به محضر مقدس حضرت بقيه الله الاعظم  امام زمان (عج) را به عموم ارادتمندان خاندان امامت و رسالت تسليت عرض مي نماييم. 

انتشار تصاوير كم‌نظير از بقيع پيش از تخريب

با انتشار كتاب آلبوم عكس‌هاي اختصاصي سلطان عبدالحميد عثماني از مكه و مدينه، تصاوير جالب و كم‌نظيري از بقاع متبركه مدينه و به ويژه قبرستان بقيع به دست آمده است.

به گزارش خبرنگار «بازتاب»، اين كتاب در سال 2006 تقريبا هم‌زمان در نيوجرسي آمريكا و استانبول تركيه به چاپ رسيد.

در اين كتاب، حدود 130 تصوير زيبا و تاريخي از صحراي عرفات، كعبه، مسجدالنبي تا قبرستان ابوطالب و شهر مكه و مدينه منتشر شده است.
 

 
 
تصاوير قبرستان بقيع در آن مقطع، از آن رو داراي اهميت است كه چند سال بعد، با روي كار آمدن آل سعود و وهابيون در عربستان و پايان قدرت عثماني‌ها در اين ديار، گنبد و بارگاه موجود در آن تخريب شد.

اين اقدام در آن زمان، مورد اعتراض دولت ايران قرار گرفت و حتي رضاشاه پهلوي عليه آن بيانيه صادر كرد.
گفتني است، سعودي‌ها سال 1340 قمري (1301 شمسي)، قدرت را در عربستان به دست گرفتند و سال 1443 قمري (1304 شمسي) ‌ساختمان‌هاي موجود در بقيع را تخريب كردند.
 
 
 
 


 


 


 


 
 

 
 

جزييات دستگيري شهرام جزايري از زبان محسني اژه‌اي

خبرگزاري فارس: وزير اطلاعات امشب در جمع خبرنگاران جزئيات دستگيري شهرام جزايري عرب را تشريح كرد.

به گزارش خبرنگار سياسي خبرگزاري فارس، غلامحسين مسحني اژه‌اي وزير اطلاعات امشب يكشنبه در جمع خبرنگاران گفت: شهرام جزايري با تلاش سربازان گمنام امام زمان (عج) و با كمك وزارت امور خارجه و قوه قضائيه در نخستين ساعات بامداد امروز يكشنبه دستگير شد.
وي درباره چگونگي ورود وزارت اطلاعات به موضوع پرونده شهرام جزايري خاطرنشان كرد: اين پرونده در اختيار قوه قضائيه بود و محكوم هم دوران دادگاه و مجازات خود را سپري مي‌كرد و طبيعتاً وزارت اطلاعات در خصوص اين پرونده هيچ نقشي نداشت.
وزير اطلاعات اضافه كرد: پس از فرار متهم از دست ماموران و اطلاع وزارت اطلاعات از اين موضوع، اين وزارتخانه احساس كرد كه بايد موضوع را پيگيري كند.
محسني اژه‌اي افزود: مسئولين قوه قضائيه هم پس از مدتي درخواست كردند كه وزارت اطلاعات وارد اين پرونده شود و موضوع فرار اين متهم را پيگيري كند.
وزير اطلاعات با بيان اين كه اين وزارتخانه بلافاصله پس از درخواست قوه قضائيه با شيوه‌هاي اطلاعاتي موضوع را پيگيري كرد، اظهار داشت: ابتدا خبرهايي مي‌رسيد مبني بر اين كه خانواده جزايري ايران را ترك و به يكي از كشورهاي حاشيه خليج فارس رفته‌ است و از آنجا هم قصد دارد به كشور ديگري به خصوص كشورهاي اروپايي برود.
وي افزود: با بررسي‌هاي به عمل آمده مشخص شد،شهرام جزايري با خانواده خود نيست و وزارت اطلاعات با توجه به توانايي كه در حال حاضر دارد موضوع را دنبال كرد و چند روز پيش مطلع شديم وي در منطقه‌اي دورافتاده در يكي از كشورهاي حاشيه خليج فارس به سر مي‌برد.
وزير اطلاعات با بيان اين كه اين مجرم به دليل اين كه با نام اصلي خود وارد اين كشورها نشده بود، آنها از ورود وي اظهار بي‌اطلاعي مي‌كردند، گفت: نيروهاي وزارت اطلاعات موفق شدند پس از پيدا كردن محل اختفاي جزايري و در اواخر هفته گذشته پس از هماهنگي با مسئولين قوه قضائيه و وزارت امور خارجه تيمي را به محل اعزام كند. شهرام جزایری
وي افزود: تيم اعزامي محل اختفاي شهرام جزايري را به پليس اين كشور نشان داد و آنها هم همكاري كردند و پس از دستگيري وي را طبق ضوابط تحويل جمهوري اسلامي ايران دادند.
محسني اژه‌اي گفت: هواپيماي حامل شهرام جزايري مجرم فراري ساعت 18:00 امروز در فرودگاه مهرآباد تهران به زمين نشست و نامبرده تحويل مقامات قضايي و از آن جا به زندان منتقل شد.
وزير اطلاعات در پايان خاطرنشان كرد: يكي از اشتباهات شهرام جزايري فرار ذليلانه و خفت‌بار آن بود و اشتباه ديگرش اين بود كه افرادي وجود دارند كه از رشوه گرفتن معصوم‌ هستند.

رحلت رسول گرامي اسلام و شهادت امام حسن مجتبي عليه السلام

رحلت رسول گرامي اسلام و شهادت امام حسن مجتبي عليه السلام

رحلت رسول گرامي اسلام و شهادت امام حسن مجتبي عليه السلام بر تمام مسلمين عالم تسليت باد.

آخرین لحظات زندگی پیامبر اسلام (ص)

 السلام عليک يا رسول الله

 فاطمه نگاهي به پنجره بسته مي اندازد و دلش مي گيرد. رگه اي از اشك گونه اش را شيار مي كند. اين پنجره، چند روزي است باز نشده است!
يادش به خير آن روزهاي خوش گذشته كه هر صبح با ديدار پدر شروع مي شد. او پنجره را باز مي كرد. فاطمه را به صدايي بلند سلام مي داد و بچه ها را صدا مي كرد. در اين ميان مشتاق ترين همه علي بود كه بي كلامي براي گفتن، تنها مشغول تماشا بود. بچه ها به شادماني كودكانه اي تا پاي پنجره مي دويدند. زهرا آرام آرام به سمت پنجره مي رفت و خدا از آن بالاهاي جبروت آسمان، لبخند مي زد.
اما امروز، زهرا اسير بي قراري و دلتنگي بود. او نمي دانست چه مي كند! فقط وقتي به خود آمد كه ديد در كوچه اي كه به خانه پدر مي رسيد، دارد مي دود. او، در حالي كه دست دو فرزندش را در دست داشت، خانه و مسجد را دور زد و به خانه عايشه رسيد. وقتي وارد شد، رسول خدا در بسترش نيم خيز شد. فاطمه پايين پاي پدر نشست و به بچه ها مجال داد تا دو طرف بستر پدر بزرگ بنشينند.
آن دو چشم به چهره پدر بزرگ دوخته بودند و فاطمه مي ديد چطور سينه محمد(ص) در فراز و فرود و تلاطم است. نفس او به تلواسه بود و اين، فاطمه را آشفته مي كرد؛ آنچنان كه خواست فرياد بكشد و كسي را به كمك بخواهد؛ اما خيلي زود، همه خيالات بد را از ذهنش دور كرد. پدر او به زودي از بستر بيماري برمي خاست و باز همه كارها به روال مي شد. چرا بترسد؟ چرا؟
فاطمه سعي كرد مطابق معمول، سر گفت و گو را با پدر باز كند:
- پدر! براي بچه هايم از تو ميراثي مي خواهم!
فاطمه يك مرتبه لب به دندان گزيد. حرف اوتيري بود كه از چله كمان واقعيت رها شده بود! گويا فاطمه بي آنكه خود بخواهد، به اين باور رسيده بود كه فرصتها اندكند!
«امروز چه روزي است!» باز فاطمه بيقرار شد. رسول خدا نگاهي به چهره غمگين دختر انداخت و دستهاي كوچك فرزندان زهرا را در دستان تب دارش فشرد:
- زهرا جان! براي حسنم شكوه و بزرگي و سعادت مي گذارم و براي حسينم كرم و شجاعت بعد رو كرد به حسن:
- پسر كم! شبيه پدرت باش! سخاوتمند و كريم و چون پدرت خدا را بندگي كن! و رو كرد به حسين و چيزي نگفت.
گويا اشارات نگاه و نظر، همه گفتني ها را به حسين كوچك، گفتند؛ آخر كار حسين از همان آغاز، از چون و چرا و قطع و يقين و اينك و آني، گذشته بود!
فاطمه شنيد كسي كوبه در را مي كوبد. پيش از ديگران، او خود را به پشت در رسانيد: «كيست اين ميهمان ناخوانده كه دق البابش، رعايت حال بيمار خانه را نمي كند؟!» عربي از اعراب باديه بود. گويا مي خواست از رسول خدا، عيادت كند. نگاه پيامبر كه به او افتاد، با دست اشاره كرد، داخل شود. علي كه از پيش بر بالين پيامبر خدا نشسته بود، مرد عرب را شناخت. هميشه تفاوتي است ميان فرشته و آدم!... آن كه آمده بود از هيچ كس براي آمدن اجازه نمي گرفت. پس چرا كوبه در را كوبيده بود كه نشانه اجازه خواستن است...
پيامبر رويش را به سمت علي«ع» چرخانيد و سر در گوش او، چيزي گفت كه كسي نشنيد. آن دو يك چند به نجوا با هم صحبت كردند؛ تا آنكه محمد«ص» سر بر سينه علي«ع» گذاشت و چشمانش را بست.
عرب باديه رو به بستر، با سري فرو افتاده، به احترام ايستاده بود. محمد«ص» آرام و به زمزمه كلمات «استرجاع» را زمزمه كرد و آنقدر گفت تا خاموش شد. حالا ديگر نه از مرد عرب نشاني بود و نه از حيات در رفتار رسول خدا. و علي دانست ستاره احمد به جايگاه غروب خود، نزديك است.

نگراني‌هاي پيامبر(ص) در آخرين روزهاي عمر

جابر بن عبدالله انصاري مي‌گويد: وقتي سوره نصر نازل شد، رسول خدا به جبرئيل فرمود: در وجودم نداي مرگ مي‌آيد. جبرئيل گفت: و لَلاْخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الاُولي و لَسَوْفَ يُعْطيكَ ربّك فَتَرْضَي (ضحي: 4،5). در اين وقت رسول خدا(ص) به بلال دستور داد تا مردم را جمع كند. همه مهاجر و انصار اجتماع كردند. آن حضرت خطبه‌اي خواند كه دل‌ها را لرزاند و اشك مردم را جاري كرد. در ضمن آن فرمود: من چگونه پيامبري بودم
ترديدي نيست كه پيامبر خدا(ص) در مقايسه با بسياري از انبياي سلف كه تاريخ زندگي آنها رامي‌دانيم، پيامبري موفق و صاحب عزم و اراده بوده است. اين موفقيت، در پيروزي اسلام در عرصه جزيرةالعرب خود را نشان داد و چندان نيرومند بود كه اندكي بعد، عرصه بزرگي از صحنه جغرافياي متمدن آن روز را هم فرا گرفت.
با اين همه، محمد(ص) پيش از رحلت، چندين نگراني داشت؛ نگراني هايي كه هر كدام به مشكل خاصي باز مي‌گشت و آن حضرت را در غم و اندوهي عميق فرو مي‌برد. نگراني هاي آن حضرت را دردوماهه آخر زندگي حضرت ميتوان به چند گروه تقسيم كرد:

1. نگراني انجام رسالت

اين نگراني را بايد از اين زاويه نگريست كه مردم چه ديدگاهي در‌باره انجام رسالت توسط آن حضرت داشتند؟ آيا تصورشان بر اين بود كه پيامبر(ص) در انجام رسالت الهي خويش سنگ تمام را گذاشته يا آن كه در اين باره كوتاهي كرده است؟ پرسش پيامبر(ص) از مردم، در يكي از آخرين صبحتهاي خود در اينباره، نشانگر نكته ديگري هم هست و آن اين كه اگر مردم مي‌پذيرند كه او در انجام آنچه بايد بگويد، كوتاهي نكرده، زان پس بايد همه كوتاهي‌ها و نافرماني‌ها را از سوي خود بدانند و آن را متوجه پيامبر(ص)نكنند. اين اتمام حجتي بود به مردم براي اين‌كه همه گفتني ها گفته شده و احكام و فرامين الهي ابلاغ شده است.
جابر بن عبدالله انصاري مي‌گويد: وقتي سوره نصر نازل شد، رسول خدا به جبرئيل فرمود: در وجود منداي مرگ مي‌آيد. جبرئيل گفت: و لَلاْخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الاُولي و لَسَوْفَ يُعْطيكَ ربّك فَتَرْضَي (ضحي: 4،5). در اين وقت رسول خدا(ص) به بلال دستور داد تا مردم را جمع كند. همه مهاجر و انصار اجتماع كردند. آن حضرت خطبه‌اي خواند كه دل‌ها را لرزاند و اشك مردم را جاري كرد. در ضمن آن فرمود: من چگونه پيامبري بودم؟
مردم گفتند: خداوند بهترين پاداش پيامبري را به تو دهاد. تو مانند پدر مهربان و برادر ناصح و مشفق بودي، رسالت الهي خود را ادا كردي و وحي او را ابلاغ نمودي و ما را با حكمت و موعظه نيكو به راه خدا دعوت كردي. خداوند بهترين پاداشي كه به پيامبري مي‌دهد، به تو بدهد.
اين اعتراف مهمي‌براي رفع اين نگراني حضرت بود.

2. نگراني در اين كه كسي تصور نكند حقي بر او دارد

دومين نگراني آن حضرت اين بود كه مبادا كسي از ميان مردم، به خاطر مسائلي كه پيش آمده، تصورش بر اين باشد كه حقي بر پيغمبر داشته است؟ حضرت نگران آن نبود كه ستمي‌در حق كسي روا داشته است، چرا كه اين با مقام نبوت آن حضرت سازگار نمي‌نمود. آن حضرت نگران آن بود كه نكند كسي چنين گماني داشته باشد و به خاطر برخوردي در گذشته، چنين مطلبي به ذهنش خطور كرده باشد. اين نشان مي‌دهد كه آن حضرت ملاحظه افكار عمومي‌را مي‌كرده و بر آن بوده است تا در آخرين روزهاي عمر خويش، ذهن همه مردم حاضر در مدينه را نسبت به خود، تطهير كند.
به دنبال همان روايتي كه گذشت و جابر نقل كرده، آمده است كه حضرت خطاب به مردم فرمود: شما را به خداي سوگند مي‌دهم، هركس از ناحيه من بر او ظلمي‌شده، برخيزد و تقاص كند. هيچ‌كس برنخاست. حضرت دوباره فرمود. باز كسي برنخاست. مرتبه سوم حضرت آنها را سوگند داد.
در اين وقت پيري «عكاشه» نام از ميان جمعيت برخاست، از مسلمانان گذشت تا برابر آن حضرت رسيد و گفت: پدر و مادرم فداي تو باد. اگر نبود كه يكي بعد از ديگري سوگند دادي من از جاي برنمي‌خاستم. روزي من و تو در جنگي بوديم. وقتي خداوند پيروزمان كرد و پيامبرش را ياري داد، خواستي بازگردي. دراين وقت شترت در كنار شتر من قرار گرفت. من از شترم پياده شدم تا نزد تو آيم و رانت را ببوسم. شما شلاق را بلند كرديد كه بر پايم اصابت كرد. نمي‌دانم از روي عمد بود يا خواستي بر شترت بزني! حضرت فرمود: اين عكاشه! به خدا پناه مي‌برم از اين‌كه از روي عمد چنين كرده باشم. آنگاه بلال را صدا زدند و فرمودند: به منزل فاطمه برو و همان شلاق را بياور. بلال در حالي كه دستش را روي سر گذاشته و از مسجد بيرون مي‌رفت، مي‌گفت: اين رسول خداست كه مي‌خواهد از نفسش تقاص كند. آنگاه در خانه فاطمه را زد و شلاق را خواست. فاطمه فرمود: پدرم امروز به شلاق چه كار دارد، امروز كه روز حج و... نيست. بلال گفت: از كار پدرت خبر نداري. او مي‌خواهد با دين و دنيا وداع كند و اكنون بر آن است تا از نفس خويش تقاص كشد. فاطمه گفت: اي بلال! چه كسي مي‌خواهد از پدرم انتقام گيرد؟ بلال! حسن و حسين را بردار و آنها را نزد آن مرد ببر تا از آنها انتقام گيرد و اجازه نده از رسول انتقام گيرد. بلال به مسجد درآمد و شلاق را به عكاشه داد... . در اين وقت حسن و حسين برخاستند و گفتند: اي عكاشه! مي‌داني كه ما سبط رسول خدا هستيم و قصاص ما مانند قصاص رسول خداست. حضرت رو به آنها كرده فرمودند: اي نورچشمانم بنشينيد. بعد روي به پيرمرد كردند و فرمودند: بزن. عكاشه گفت: اما وقتي شما زديد، لباس من بالا بود.حضرت لباس خود را بالا گرفتند. در اين وقت فرياد همه مسلمانان به آسمان رفت. عكاشه كه شاهد بدن سفيد پيامبر بود، نتوانست خود را نگاه دارد، خود را به شكم حضرت چسبانيد و شروع به بوسه زدن كرد و گفت: پدر و مادرم فداي شما باد، چه كسي مي‌تواند شما را قصاص كند. حضرت فرمودند: نه، يا مي‌زني يا عفو مي‌كني. او گفت: به اميد بخشش خدا در قيامت عفو كردم. حضرت فرمودند: هر كس مي‌خواهد رفيق مرا در بهشت ببيند، به اين پير بنگرد. مردم برخاستند و پيشاني عكاشه را بوسيدند و گفتند: مرحبا بر تو كه به بالاترين درجات كه همانا رفاقت با پيامبر است رسيدي (التذكرة الحمدونيه، تصحيح احسان عباس، ج9، صص 153 ـ 154).

3. نگراني مسأله جانشيني

اين نگراني سوم و شايد از همه مهمتر بود. آن حضرت پس از بيست و سه سال تلاش، انتظار آن را داشت تا ثمره كارش باقي بماند و اسلام جاودانه شود. هيچ كس نميتواند باور كند كه پيامبر(ص) چنين نگراني را نداشته و اين مسأله را به طور كامل مورد غفلت قرار داده است! حتي اگر قرار بود مردم براي آن تصميم بگيرند، لازم بود تا در اين باره مكانيسمي‌از سوي پيامبر(ص) پيشنهاد شود. در حالي كه برادران اهل سنت مدعي آن هستند كه پيامبر(ص) هيچ مطلبي در اين باره ابراز نكرده است. و اين ادعاي شگفتي است!
اين ادعا نه تنها جنبه عقلايي ندارد، بلكه برخلاف نصوص تاريخي فراوان است. اولا همه آگاهند كه حضرت در غدير خم، علي بن ابي طالب (ع) را به جانشيني خود منصوب كرد. ممكن است ديگران دردلالت حديث ولايت ترديد كنند، اما در صدور اين حديث، جز كسي كه مشكل دماغي و عقلي دارد، ترديد نخواهد كرد.
پيامبر(ص) كه همچنان نگران اين امر بود، در آخرين پنجشنبه عمر خويش، همان طور كه درصحيح بخاري و ديگر آثار حديثي و تاريخي آمده، از اصحابش درخواست كرد تا كاغذ و دواتي بياورند تاچيزي نوشته شود كه مردم پس از ايشان گمراه نشوند. اين نگراني، بعد از آن كه همه اجزاء دين ابلاغ شده بود، در باره چه مطلبي مي‌توانست باشد؟ چه چيزي بايد نوشته ميشد كه مردم پس از ايشان گمراه نشوند؟
به هر روي، اين هم يك نگراني ديگر بود كه حضرت داشت؛ براي رفع آن تلاش هم كرد، و صريح وغير صريح مردم را به امام علي و اهل بيت ارجاع داد، اما اوضاع و احوال مدينه بسيار پيچيده بود و چنين نبود كه همه آنچه را كه حضرت مي‌گويد، اطرافيان بپذيرند و قبول كنند. البته در اين باره شواهد فراوان است.
بسياري از تحليلگران بر اساس متون تاريخي موجود بر آن هستند كه حضرت براي رفع اين نگراني، بحث اعزام سپاهي از مهاجر و انصار را به سوي شام و به فرماندهي يك جوان هيجده ساله با نام اسامه بن زيد مطرح كرد. پيامبر در برابر دو نگراني، يكي بحث جانشيني و ديگري خالي شدن مدينه از مهاجر و انصار در وقت رحلت، يكي را بر ديگري ترجيح داد و آن اين بود، بزرگاني كه ممكن است منشأ دشواري براي رهبري آينده شوند، از مدينه به سوي شام بفرستد تا در اينجا كار به آرامي‌ پيش برود.
اين البته ريسك بزرگي بود، زيرا خالي شدن مدينه از مهاجر و انصار خود نگراني ديگري را پديد مي‌آورد. با اين حال، اصرارهاي آن حضرت در اين لحظات حساس، براي اعزام اين سپاه و دور شدن آنان از مدينه، چه دليلي مي‌توانست داشته باشد؟
يك شاهد ديگر هم وجود دارد و آن نگراني هاي متقابل مخالفان بود كه حاضر به اجراي اين فرمان نشدند و مرتبا ميان خود گوشزد مي‌كردند كه در اين وقت حساس، نمي‌بايست مدينه را ترك كنند.
به هر روي، نبايد غفلت كرد كه خداوند در سه سال آخر، در بسياري از آيات قرآن، از منافقان فراواني سخن گفته بود كه در مدينه و اطراف آن زندگي مي‌كردند. اين همه آيه در باره نفاق، در باره چه كساني ميتوانست باشد؟ آيا فقط چند نفر انگشت شمار مثل عبدالله بن ابي و...؟ آيا آنان چنين اهميتي داشتند تا در سوره بقره، منافقون، توبه و بسياري از سور ديگر قرآني درباره آنان اين قدر آيه نازل شود و رهنمود به پيامبر و ياران داده شود؟ آشكار است كه اين خطري بس مهم بوده است. بنابر اين نگراني آن حضرت نيز امري طبيعي بوده است.

4. نگراني در باره اهل بيت (ع)

در طول اين سالها، خداوند و پيامبرش هر دو سفارشهاي فراواني در باره اهل بيت كرده بودند. شايد اساسا لازم نبود اين همه سفارش هم صورت گيرد، بلكه اين وظيفه مؤمنان بود كه حداقل وظيفهاي كه درقبال انجام رسالت توسط پيامبرشان داشتند، احترام به خاندان او باشد.
اما هم پيامبر(ص) و هم نزديكان كاملا درك مي‌كردند كه روزگار سختي را در پيش دارند. فاطمه تنهادختر باقي مانده پيامبر(ص) و نورچشمان آن حضرت بود. اما يكسر در اين روزها گريه ميكرد و اين كه بايد روزگار پس از پدر را تحمل كند، اندوهناك بود و گريه ها ميكرد. در اين لحظات پاياني، حضرت كه شاهد گريه هاي سخت دخترش فاطمه بود، او را صدا كرد. ابتداي چيزي در گوشش گفت كه آن حضرت برگريه اش افزود. پس از آن مطلبي به او فرمود، كه فاطمه خنديد. وقتي در اين باره پرسش كردند، گفت: بارنخست از مرگش در اين بيماري سخن گفت و اين كه خواهد رفت، و مرتبه دوم به من گفت تو نخستين كسي از خانواده ام هستي كه به من خواهي پيوست. و اين سبب خوشحالي من شد.
در نقل‌هاي تاريخي آمده است كه در اين روزها، قريش با نگاه‌هاي خشم‌آلود به اهل بيت و خاندان پيامبر(ص) مي‌نگريستند و آنان را با اين نگاه‌ها آزار مي‌دادند. اين در حالي بود كه اهل بيت از روز نخستبه ياري پيامبر برخاستند و آخرين كسي هم كه رسول خدا(ص) در دامانش جان داد، علي‌بن‌ابي‌طالب بود، آنچنان كه بعدها خود فرمود اين حالت چنان بود كه عروج روح پيامبر را از ميان دو دستانم احساس كردم.
يك نگراني ديگر پيامبر(ص) هم در باره انصار بود. تصور اين كه قريش در اين شهر مسلط شده وانصار ظلم و ستم روا خواهند داشت، از نگرانيهاي عمده پيامبر بود. اما قريش نه تنها به اهل بيت رحم نكردند بلكه به انصار هم ستم كرده در كربلاي 61 اهل بيت پيامبر(ص) را قتل عام كردند و در سال 63خانواده‌هاي انصار را. بدين ترتيب بود كه سير حاكميت قريش نشان داد كه همه نگرانيهاي حضرت برحق بوده است.
با اين حال بايد رفت، پيامبر و غير پيامبر ندارد. رسول خدا(ص) روزهاي اخير عمر خويش كه خود رادر آستانه بازگشت مي‌ديد، بيش از پيش به بقيع سر ميزد و مرتب اين نقطه را كه برخي از اصحاب خوبش مانند عثمان بن مظعون و نيز فرزند دلبندش ابراهيم در آنجا مدفون شده بود زيارت مي‌كرد، آنجا را «دارقوم مؤمنين» مي‌خواند و به مؤمنان مدفون كه طبعا برخلاف وهابي‌ها معتقد بود صدايش را مي‌شنوند، مي‌فرمود كه به زودي به آنها خواهد پيوست. از آخرين دعاهاي آن حضرت اين بود كه : اللهم اغْفِرْ لي وارْحَمْني و اَلْحِقْني بالرّفيق. خدايا مرا ببخشاي، رحمتت را بر من فرو آر و مرا به رفيق ملحق ساز.
روزهاي پاياني سپري مي‌شد و حال پيامبر(ص) هر لحظه وخيمتر شده و تب شديدتر مي‌گشت. دراين روزهاي پاياني، تب آن حضرت به قدري زياد بود كه هر كس دست پيامبر را مي‌گرفت گرمي‌غيرمتعارف آن را احساس مي‌كرد.
با اين حال، حضرت همچنان نگران بود كه مبادا كاري از اين دنيا بر عهده وي باقي مانده باشد كه آن را به اتمام نرسانده باشد. در يكي از آخرين روزها، چند ديناري به دست حضرت رسيد. مقداري را ميان مردم تقسيم كرد. شش دينار آن باقي ماند كه آنها را به يكي از زنانش سپرد. اما خواب به چشمانش نيامد تا آن كه از وي در باره اين شش دينار پرسيد. آن زن دينارها را آورد. حضرت پنج دينار آن را ميان پنج خانوار انصاري تقسيم كرد و ازاطرافيان خواست دينار برجاي مانده را هم انفاق كنند. آنگاه فرمود: اكنون آرام شدم «الان اسْتَرَحْتُ».(طبقات الكبري، ج 2، ص 237)
يك بار نيز ديدند كه حضرت به سرعت به منزل مي‌رود؛ در باره عجله حضرت پرسيدند. حضرت فرمود: طلايي نزد من بود، نخواستم بخوابم و نزدم بماند. دستور دادم تا آن را تقسيم كردند (طبقات الكبري، ج 2، ص 238)
به آخرين سفارش پيامبر(ص) برسيم كه علي‌بن‌ابي‌طالب(ع) يعني كسي كه پاياني‌ترين لحظات را دركنار حضرت سپري كرده نقل مي‌كند. امام مي‌گويد: آن حضرت در آخرين لحظات حياتش در در حالي كه سرش در دامان من بود، مرتب مي‌فرمود: الصّلاة الصّلاة (طبقات الكبري، ج 2، ص 262).

300: ايرانيان شرور، همزاد پنداري آمريکايي {+فيلم}

اين فيلم، ايرانيان را وحشي و کم خرد و حتي از لحاظ شکل ظاهري نيز زشت و غير انساني نشان مي دهد. بسياري از تحليل گران معتقدند اين فيلم، در راستاي زمينه سازي رواني در ميان افکار عمومي جهانيان براي حمله به ايران صورت مي گيرد و در آن کوشيده شده است جرج بوش، به فرمانده سپاهيان آتني، اسپارتاکوس، که شجاعانه در برابر ايرانيان خطرناک و شرور مي جنگد، تشبيه شود.


 فيلم 300 که براساس کتاب کميک استريپ فرانک ميلر ساخته شده است، به يکي از جديد ترين موضوعات جنجالي در ايران تبديل شده است.

داستان اين فيلم تخيلي، درباره نبرد سپاه سيصد نفره، لئونيداس يوناني با سپاه يک ميليون نفري خشايارشا، پادشاه ايراني است که به يوناني ها حمله کرده اند. اين سپاه سيصد نفره، در مقابل اين هجوم سه روز مقاومت مي کنند و در نهايت شکست مي خورند ولي اين شکست مقدمه اي است براي اتحاد يونانيان و شکست کامل خشايارشا.

 منتقدان سينمايي اشکالات فراواني بر فيلم گرفته اند. از جنبه تاريخي، فيلم بر گرفته از روايت هردوت است که خود يک يوناني است و تصديق رواياتش محل شبهه و ابهام دارد. اکثر مورخين بر بزرگنمايي هاي هردوت در تاريخ اذعان دارند، با اين وجود ميلر به رقم "هزار نفر" سپاه ايران که هردوت در تاريخش ذکر کرده هم رحم نکرده، و آن را به يک ميليون نفر رسانده است. و مخاطب ناچار مي بايست از ايرادات نظامي  و دشواري هاي عقلي لشگر کشي با اين تعداد عظيم، آن هم در آن زمان، که مترتب بر اين دروغ بزرگ است، صرف نظر کند. از ديگر مسايل مورد سوال در فيلم، وجهه ابلهانه و وحشي ايرانياني است که نمايش داده مي شوند. از فرهنگ غني ايرانيان باستان هم که سخن به ميان نياوريم، ميلر حتي از لباس رسمي سپاه ايران که طراحي فاخر آن، کتب هنري را پر کرده است، نيز نگذشته و آن را به مجموعه اي از نقاب نقره اي روي شنل سياه براي سربازان و تاج و لباسي ياد آور فرعون، براي خشايارشا تنزل داده است.

از جنبه طراحي شخصيت ها و گريم انها، تصاوير اغراق آميز از هيکل هاي ورزيده و عضلاني اسپارت ها و صحبت دائمي شان از مفاهيمي مثل آزادي و شجاعت - که در عين حال ادم کشتن را هم خيلي دوست دارند - در مقابل نينجاها، جادوگرها و يک هيولاي کچل سبک مغز ايراني، اغراقي وحشتناک در سينماست.

"تام چريتي" كارشناس هنري CNN بر اين باور است كه اين فيلم سراسر خشونت و نظامي گري چيزي براي مخاطبان ندارد به ويژه در زمان حاضر كه مردم از جنگ و خونريزي به ستوه آمده اند.

اما فيلم نقاط قوتي هم دارد. جلوه هاي ويژه اي که در فيلم به کار رفته است، از نظر تکنيکي در حد عالي است. موسيقي بسيار هماهنگ با صحنه ها و بازيگران توانمند براي نقش هاي مختلف، فيلمي جذاب طراحي کرده است.
ناگفته پيداست که اين دروغ پردازي بزرگ مي تواند کار يکي از بنگاه هاي فيلم سازي هاليوود، به نام برادران وارنر است، که يد طولايي در مغفول گذاشتن واقعيات و جعل حوادث دارد. اينکه هاليوود تحت سيطره جرياني يهودي است و محصولاتش هم از اين سيطره بهره کافي ميبرند و در جهت آرمان هاي آنان عمل مي کنند، جاي شبهه ندارد. ولي مسئله اي که بايد ما را هوشيار کند، رقم بالاي فروش فيلم است.

با آغاز اكران سراسري، استقبال از اين فيلم ضد ايراني به حدي زياد بوده است که برخي سينماها در ساعت 30/2 دقيقه بامداد نيز براي نمايش آن سانس فوق العاده گذاشتند.

كمپاني IMAX كه وظيفه پخش اين فيلم را بر عهده دارد گزارش داده كه در تمام سانس هاي پخش سالن ها مملو از جمعيت بوده و 300 به احتمال بسيار زياد موفقترين فيلم هفته هاي آتي از نظر جلب تماشاگر خواهد بود.

پل درگارابديان رييس بخش آمار سينماهاي آمريكا گفت: اين فيلم حماسي در هفته نخست فروش تعجب همگان را برانگيخته است و فكر مي كنم كه تابستان كمي زودتر از موعد فرا رسيده است زيرا اين يك فروش تابستاني است.

اين فيلم با كسب 70 ميليون دلار ركورد بيشترين فروش در ماه مارس را كه متعلق به عصر يخبندان بود و در سال گذشته به دست آمد را پشت سر گذاشته و به پرفروشترين فيلم تاريخ دراين ماه تبديل شد. با اين كه 300 در سه هزار و 103 سينما به نمايش درآمده و حدود 850 سالن از عصر يخبندان كمتر بود ركورد 68 ميليون دلاري اين انيميشن را پشت سر گذاشت.

پرفروش ترين فيلم تاريخ در هفته ابتدايي نسخه سوم ماتريكس بود كه 8/91 ميليون دلار فروش كرد و پس از آن مصائب مسيح با 8/83 ميليون دلار در رده دوم قرار دارد. 300 سومين فيلم پرفروش تاريخ در هفته نخست اكران عمومي است.

"دان فلمان" مسئول پخش داخلي تايم وارنر نيز با ابراز خرسندي از اين استقبال كم نظير پخش اين كار را يكي از موفقيت هاي دوران كاري خود دانسته است.

در هر حال، فيلم 300 كه اكران آن از 9 مارس (18 اسفند) در سينماهاي آمريكا آغاز شده تا كنون با نظرات مثبت بيشتري همراه بوده به نحوي كه بر اساس اعلام يكي از سايتها 61 درصد آن را مثبت ارزيابي كرده اند. 

با وجود تمام اين موارد، تا پايان اکران فيلم، تعداد بسيار بيشتري از تماشاگران اين فيلم را خواهند ديد و چيزي که در ذهن اين افراد به جا خواهد ماند تصوير بسيار زشتي از گذشته ماست؛ و بعيد مي دانم تمام آن افراد اينقدر منصف باشند که تصوير شيطاني به تصوير کشيده شده از ايرانيان در اين فيلم را با حال در نياميزند.

اما دليل اين همه دشمني و دروغ پراکني بر عليه مردم ايران دير زماني است که واضح و روشن شده است: باز هم مسيحيان صهيونيست.

يکي از مباني اعتقادي مسيحيان صهيونيست درباره آخر الزمان، پيروزي موقتي مسلمانان - بطور خاص ايرانيان - بر يهوديان است که مدتي طول مي کشد و دوران سختي براي يهود، ناميده مي شود. در پايان اين دوران مسيح واقعي ظهور خواهد کرد و در نبردي جهاني، تمامي کافران به يهود را خواهد کشت و تنها يهوديان واقعي مي توانند در اين نبرد او را ياري کنند.

اگر نگاهي در حد تورق به کتبي درباره مسيحيان صهيونيست بيندازيم، سيطره وسيع آن ها بر غرب و بلاخص آمريکا، خصوصا در تصميم گيري هاي سياسي اين کشور را به وضوح خواهيم ديد. بنابراين توليد چنين محصولي از مجموعه اي وابسته به اين تفکر، اصلا موجب تعجبمان نخواهد شد.

حال بايد قضاوت کرد، که آيا مردمي با سابقه تمدني چند هزار ساله، با پايگاه اخلاق عالي و انساني، با خلق و خويي آرام و صلح طلب و مهربان، داراي قواي ذهني فوق العاده و معتقد به مذهبي لطيف که پيامبرش "رحمت براي جهانيان" است را راحت تر مي توان مورد تهاجم قرار داد يا مردمي کودن، خون خوار و جنگ طلب، که در گذشته هميشه پادشاهانشان بر سرزمين اينان چشم طمع داشته اند؟

بنابراين واضح است که ساختن پس زمينه اي ذهني از ما دشمنان آخرالزماني مسيحيان صهيونيست، پيش زمينه هايي است مقدماتي، که قدم به قدم براي تحقق نبرد بزرگ برداشته مي شود. البته عدم وجود هيچ تلاشي از طرف ما براي اثبات تاريخ و تمدن گذشته و عقايد و افکار کنون مان هم راه  را براي ايشان هموار مي کند. و تاسف بر اين مطلب که چرا تمام ما هنوز درباره اين اعتقادات خطرناک و گسترده، اطلاع کافي نداريم، کماکان قلبمان را آزار مي دهد.
 

شرحي بر زيارت اربعين

روز بيستم ماه صفر، روز اربعين  و به قول شيخين -  شيخ مفيد و شيخ طوسي-  بازگشت اهل حرم امام حسين عليه السلام از شام به مدينه، و روز ورود اولين زائر آن حضرت جابربن عبدالله انصاري به کربلا، جهت زيارت امام حسين عليه السلام است . زيارت آن حضرت در اين روز مستحب است. که به فرموده امام حسن عسکري عليه السلام از نشانه هاي مؤمن است.


قال العسکري عليه السلام:

"علامات المؤمنين خمس : صلاةُ الاحدي و الخمسين و زيارةُ الاربعين والتـَختم في اليَمين و تـَعفيرُ الجـَبين و الجَهر ببسم الله الرحمن الرحيم."(1)

از حضرت امام حسن عسکري عليه السلام روايت شده که فرمودند:

علامات مؤمن پنج چيز است:

1- اقامه پنجاه و يک رکعت نماز فريضه و نافله در شبانه روز.

2- زيارت اربعين.

3- انگشتر به دست راست کردن.

4- جبين را در سجده بر خاک گذاشتن.

5- در نماز بسم الله الرحمن الرحيم را بلند گفتن.

سند زيارت اربعين

شيخ طوسي در تهذيب و مصباح ، زيارت مخصوصه روز اربعين را از حضرت امام صادق عليه السلام نقل کرده است.

بررسي زيارت اربعين امام حسين عليه السلام

فراز اول: 

 سلام هاي توصيفي

- السلامُ علي وَليِّ الله و حبيبه؛ سلام بر ولي و حبيب - دوست- خدا.

- السلامُ عـَلي خليلِ اللهِ وَ نجيبه؛ سلام و درود بر خليل و گزيده خدا.

- السلامُ علي صَفيِّ اللهِ و ابن ِ صَفيّـه؛ درود بر برگزيده خدا و پسر انتخاب شده خدا.

- السلامُ علي الحُسين ِ المظلوم الشهيد؛ درود بر حسين مظلوم شهيد.

- السلامُ علي اسيرِ الکربات و قـَتيلِ العـَبرات؛ سلام بر کسي که اسير و گرفتار بلايا و اندوه ها شد و کشته براي اشک ها.

 در سلام هاي اوليه زيارت، امام صادق عليه السلام به نوعي اصالت خانوادگي امام حسين عليه السلام را بيان مي نمايد که ايشان فرزند رسول خدا که حبيب خداست، مي باشد . برخي از انبياء در درگاه الهي با نام خاصي توصيف و معروف شده اند. حضرت ابراهيم(ع) با عنوان خليل الله ، حضرت موسي(ع) با عنوان کليم الله ، حضرت عيسي(ع) با عنوان کلمة الله ، حضرت نوح(ع) با عنوان نبي الله - که البته ايشان اولين پيامبري بودند که مقام نبوت را به دوش کشيدند- حضرت آدم(ع) با عنوان صفوة الله و حضرت محمد(ص) با عنوان حبيب الله مطرح هستند.

براي سلام معاني مختلف ذکر کرده اند، که به اختصار نام مي بريم.

1- سلام، يکي از نام هاي خداي عزوجّل است و مراد آن است که خداوند حافظ تو باشد.

2- سلام به معناي تسليم.

3- سلام به معناي سلامتي.

حال که معناي سلام مشخص شد که به معناي آسايش، امنيت و سلامتي است، به تفسير سلام بر امام حسين عليه السلام مي پردازيم. سلام بر امام به اين صورت است که شخص زائر در حالي که حضور امام ايستاده يا از دور ايشان را در ذهن حاضر نموده و به حضرت سلام مي نمايد و در دل مي گذراند که هيچ آزاري و آسيبي از ناحيه من به آن امام، نه در آن وقت و نه پس از آن نخواهد رسيد؛ زيرا هدف تمامي آن بزرگواران جز هدايت و اصلاح مردم و اعلاي کلمه توحيد و شيوع طاعت خداوند در مردم نيست، لذا آنها از معصيت خدا و تخلف از اوامر و نواهي او، از اخلاق ناپسند مردم از قبيل خودبزرگ بيني، حرص، ريا، بخل، حّب قدرت، غيبت، آزار رساندن و ... اذيت خواهند شد.

زائر بايد حال خود را به گونه اي قرار دهد که مورد رضايت امام باشد، نه مايه اذيت آن حضرت. آن وقت است که در گفتن کلام سلام، صادق است. لذا بايد دل را با آب توبه شستشو داده، و اشک پشيماني از ديده فرو ريزد، و پس از آن به امام عرض سلام داشته باشد.

زائر با عرض سلام، خود رابه آن حضرت نزديک نموده و با تکرار واژه ادب، روح و روان خود را به لحاظ نزديکي به ايشان از پستي ها و رذايل و آلودگي ها پاک مي نمايد و سلام را چنان با ادب و خلوص و اشک و آه بر دل القا مي نمايد، تا سلامتي کامل حاصل گردد و موجب جواب سلام آن بزرگوار گردد.

در واقع زائر با عرض سلام بر آن حضرت و يارانش چهره اجتماعي - سياسي خود را نمايان ساخته و اعلان مي دارد که نه تنها با بت درون مبارزه مي کند، بلکه همانند خود آن بزرگوار، با طاغوتيان، ظالمان، مستبدان و خائنين به مردم، مبارزه کرده و با شعار سلام، خود را در زمره ياران آن حضرت قرار مي دهد.

فراز دوم:

شهادت و گواهي امام صادق عليه السلام به عظمت و برتري امام حسين عليه السلام

- اللهم اني اَشهَدُ  أنـَّهُ وَليـُّکَ وَ ابنُ وَليِّک؛ بار خدايا گواهي مي دهم که ( امام حسين) ولي تو و فرزند ولي تو است .

- وَصَفيـُّکَ وَ ابنُ صَفيـِّک، الفائزُ بِکـَرامـَتـِک ؛ و نيز گواهي مي دهم که او برگزيده ي تو و پسر برگزيده ي تو است که به کرم تو رستگار است.

- اَکرَمتـَهُ بالشَّهادة ؛ خدايا گواهي مي دهم که او را به وسيله شهادت گرامي داشتي .

- و حَبوتـَهُ بالسـَّعادة ؛ و به او سعادت عطا فرمودي.

- و اجتـَبـيتـَه بطيبِ الولادة ؛ و او را از اصل و نسب ، پاکي ولادت بخشيدي.

- و جَعَلتـَه سيداً من السادة و قائِداً من القادة ؛ او را آقايي از آقايان و رهبري از رهبران قرار دادي.

- و ذائدً مِنَ الذادة و اَعطيتـَهُ مَواريثَ الانبياء ؛ و او را مدافعي از مدافعان قرار داده و ارث تمام انبياء را به ايشان عطا فرمودي.

- و جعلته حُجَة ًعلي خـَلقِک مِنَ الاوصِياء ؛ و شهادت مي دهم که او را حجت بر خلق خود از اوصياء قرار دادي.

- فـَاَعذَرَ في الدُعاءِ وَ مَنَحَ النُصح ؛ پس امام حسين عليه السلام نيز در دعوت ، عذري باقي نگذاشت و خير خواهي نمود.

در اين دنيا هر کس توسط چيزي و يا عملي به عزت مي رسد. امام صادق عليه السلام در اين فراز از زيارت، امام حسين عليه السلام را توصيف مي نمايد که خدايا او ولي تو و فرزند ولي توست، او برگزيده و پسر برگزيده توست. يعني با تمام عزت و احترامي که براي ايشان قائل بودي ولي به وسيله شهادت به او عزت بخشيدي. تو خواستي که امام به وسيله شهادت، آن هم چنين شهادتي به عزت برسد. خدا به وسيله شهات، امام حسين(ع) را به سعادت رسانيد. طوري که يزيد و وزرايش به دنبال دنيا و کسب مقامات دنيوي بودند و به نوعي به دنبال کسب اعتبار بودند ولي امام حسين(ع) که هيچ چشم داشتي به دنيا نداشت و حکومت را هم صرفاً به عنوان ابزاري براي برافراشتن اسلام و اقامه عدالت مي دانست.

امام حسين عليه السلام و اهل بيت ايشان در فجيع ترين وقايع و جنايت ها، قرار گرفته بودند. اگر چه مدت زمان جنگ کم بوده؛ اما در اين مدت کم، انواع و اقسام جنايت ها و پستي ها ديده مي شود که البته بزرگترين چهره اين جنايات اينست که بر امام معصوم وارده شده است. شهيد مطهري(ره) مي فرمايد: " يک وقت حساب کردم و ظاهراً در حدود بيست و يک نوع پستي و لئامت در اين جنايت ديدم و خيال نمي کنم در دنيا چنين جنايتي پيدا بشود، که تا اين اندازه تنوع داشته باشد.(2) و به امام با گذراندن چنين وضعيتي کرامت و شرافت داده شد.

فراز سوم:

اهداف قيام امام حسين عليه السلام

- و بَذلَ مُهجَتـَهُ فيکَ ليَستـَنقـِذَ عِبادکَ مِنَ الجَهالةِ وَ حَيرَةِ الضـَلالة َ؛ -  خدايا- جانش را در راه تو بخشيد تا بندگانت را از ناداني،  سرگرداني و گمراهي نجات دهد.

امام حسين عليه السلام قبل از خروج از مکه خطاب به برادرش محمد حنفيه وصيت نامه اي نوشتند که ضمن آن اهداف خود را از قيام اعلام مي دارند. در آنجا مي فرمايد: من براي اصلاح دين جدّم رسول الله و امر به معروف و نهي از منکر قيام مي نمايم.

با مطالعه تاريخ زمان امام حسين عليه السلام در مي يابيم که در دين پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله تغييرات بسياري ايجاد شده و بدعت هاي فراواني نهاده شده بود. امام براي اين که حقيقت دين رسول اکرم (ص) حفظ شود و ديني سالم به نسل هاي بعدي رسانده شود هيچ راهي نداشت جز اين که قيام نمايد و بدين وسيله اعلام کند که حقيقت دين اسلام به يغما برده شده و دين کنوني، ديني است تحريف شده که خلفا به واسطه آن راهي براي حکومت نامشروع خود يافته اند. پس امام قيام مي کند تا پيام دين واقعي را به گوش افرادي که خواهان شنيدن حقيقت هستند برساند.

فراز چهارم:

قاتلان امام حسين عليه السلام

- وَ قـَد تـَوازَرَ عـَلـَيه مَن غـَرَّته الدُنيا؛ کساني  بر عليه او( امام) همدست شدند که دنيا آنها را فريب داد.

- و باعَ حـَظـَّهُ بالاَرذَلِ الاَدني وشَري اخِرَتـَهُ بالثـَّمَنِ الاَوکـَس ِ؛ و بهره هستي خود را به بهاي ناچيز و پستي فروختند و آخرت خود را به بهاي کمي دادند.

- و تـَغـَطرَسَ وتـَرَدّي في هواه؛ گردن فرازي کرده و خود را در پرتگاه هوس انداختند.

- و اَسخَطَکَ و اَسخَطَ نـَبيکَ ؛ و تو و پيغمبر تو را به خشم آوردند .

- و اَطاعَ مِن عِبادِکَ اهلَ الشـِّقاق ِ وَ النفاق؛ و آن( دنيا پرستان) پيروان بنده هايت شدند که خلاف انگيز و نفاق انگيز بودند.

- و حـَمـَلـَة َ الاوزارِ المـُستوجبينَ النار؛ و بار گناه به دوش کشيده و به آتش سزاوار شدند.

- فـَجاهدهُم فيکَ صابراً مُحتـَسـباً؛ پس ( امام) جهاد کرد با آنها درحالي که شکيبا بود.

- حتي سُفـِکَ في طاعـَتِکَ دمه؛ تا اين که در ( راه) طاعت تو خونش ريخته شد.

- وَ استـُبيحَ حَريمَهُ ؛ هتک حرمت به حرم امام مباح شد.

 امام صادق عليه السلام در اين فراز از زيارت به توصيف قاتلان مي پردازد که ما در اين اينجا به عرض از آنان را معرفي مي نماييم.

عمربن سعد بن ابي وقاص يکي از افرادي از که در جريان حادثه کربلا نقش بسزايي را ايفا مي نمايد. سعد پدر عمر از مسلماناني است که در سالهاي نخست بعثت رسول اکرم صلوات الله عليه مسلمان شد و در راه دين، شکنجه و محروميت ديده بود که فتح ايران و بناي کوفه به دست او انجام شد؛ ولي مانند بسياري از ياران رسول خدا(ص) علاقه به دنيا بر او غالب گشته و در ماجراي خلافت حضرت علي عليه السلام با آن حضرت بيعت نکرد و در سال 55 يا 58 از دنيا برفت . عمربن سعد؛ اگرچه به خاطر شخصيت معروف پدرش نام درخشاني داشت؛ اما مرد دنياپرست و بُزدلي بود که بر طبق روايات رسيده، رسول اکرم(ص) و اميرالمؤمنين عليه السلام او را مذمت کردند، به همين جهت پدرش هم از او راضي نبود، به طوري که او را از ارث محروم نمود.(3)

نقش عمربن سعد در کربلا، بسيار اساسي بود؛ زيرا او فرمانده کل و جنگ در کربلا، از طرف ابن زياد بود که پيش از ورود امام حسين عليه السلام به سرزمين کربلا، مأموريت يافته بود که با چهار هزار نفر از مردم کوفه براي بازپس گرفتن يکي از شهرهاي استان همدان برود و فرمان حکومت "ري" را نيز به نام او صادر کرده بود.

"شمربن ذي الجوشن" يکي ديگر از سران و فرماندهان در حادثه کربلا بود. وي در زمان حضرت علي عليه السلام جزو شيعيان و طرفداران حضرت به شمار مي آمد، او در جنگ صفين از افراد تحت فرمان اميرمؤمنان بود و در جنگ با معاويه شرکت داشت و شجاعت زيادي از خود نشان داد.(4)    

وي علي رغم اين که در زمره ياران حضرت علي عليه السلام بود؛ ولي همانند بسياري از دوستان حضرت، عاقبت به خير نشد؛ چرا که بر اثر گرفتاري نفساني، در رديف دشمنان حضرت و وطرفداران بني اميه قرار گرفت.

اينها نمونه هايي از قاتلان امام حسين عليه السلام بودند که به وسيله حبّ دنيا و مقام وسوسه شده و با فرزند پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله جنگيدند و امام را به شهادت رساندند.

دلائلي نقلي و تاريخي متذکر اين نکته است که عامل دنياپرستي و منفعت طلبي در حادثه کربلا نقش اساسي داشته است. فرزدق شاعر مي گويد: من در سال شصت هجري که با مادرم از کوفه عازم مکه و انجام مراسم حج بودم با امام حسين عليه السلام ملاقات نمودم، حضرت از من سؤال کرد: از کوفه چه خبر داري؟ گفتم: قلوب النّاس معک و سيوفهم مع بني اميّه و ...؛ مردم دلهاشان با توست، ولي شمشيرهاشان با بني اميه است و ...(5) سپس حضرت امام حسين عليه السلام در طي بيان مطالبي فرمودند: "انّ النّاس عبيد الدّنيا و الدّين لعقٌ علي السنتهم يحوطونه مادرّت معائشهم فاذا محصوا باالبلاء قلّ الدّيّانون؛ به راستي که مردم، بندگان دنيا هستند و دين و دينداري بر سر زبان و لقلقه آنهاست و دين را فقط زماني مي خواهند که وسيله اي براي تأمين دنياي آنان شود؛ اما وقتي که به گرفتاري و بلا مورد آزمايش قرار مي گيرند، دينداران حقيقي، بسيار اندک هستند".(6)

هميشه در طول تاريخ انسان، دنيا پرستي و قدرت خواهي، عامل انحراف بشر بوده و هست. بعضي از قاتلين حسين عليه السلام نيز گرفتار دنيا و خواسته هاي آن شدند. آنچه را به طور قطع مي توان گفت اين است که عامل دنياخواهي در رؤسا و فرماندهان لشکرها همانند عمر سعد و شمر و عاملان اصلي جنگ (يزيد و ابن زياد) نقش اساسي داشته است؛ زيرا آنها به طور يقين به مقام حسين عليه السلام و حقانيت او آگاهي داشتند؛ وليکن به خاطر منافع دنيوي و رسيدن به قدرت، راضي به قتل آن حضرت شدند، چنانکه عامربن مجمع بعيدي به امام گفت: "امّا رؤساؤهم فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائزهم؛ اما رؤساي آنها که رشوه فراوان به آنان داده شده و خورجين هاشان پر شده است، لذا همه يکدست عليه تواند." علاوه بر رؤسا تعدادي ديگر در لشکر دشمن بودند، علي رغم آگاهي به حقانيت و مظلوميت حسين عليه السلام، به خاطر از دست ندادن دنيا و زن و بچه در قتل حسين شرکت نمودند؛ البته آنها کساني بودند  که واقعاً نماز مي خواندند و شهادتين مي گفتند؛ وليکن به خاطر شکم و رياست يا ترس از دادن جان و دنياي خود، برخلاف اعتقاد خود با حسين عليه السلام جنگيدند، به همين جهت جنگ اصحاب ابن زياد در راه عقيده و ايمان نبوده؛ بلکه جنگ با عقيده و خود بوده است؛ يعني آنها کساني بودند که به خاطر شکم با اعتقادات خود جنگيدند، به همين دليل يعني آنها کساني بودن که به خاطر شکم با اعتقادات خود جنگيدند، به همين دليل آنها از کفّاري که در راه عقيده خود مي جنگيدند، پست ترند، عقاد در همين باره مي گويد: "در پستي ياوران يزيد همين بس که در کربلا به جهت اعتقادي به کرامت و حق آن حضرت داشتند از مقابله  رو در رو با وي مي هراسيدند؛ ولي پس از شهادت، لباس او و اهل بيتش را در ميان اموال غارت شده بيرون مي آوردند و اينان اگر به دين او و رسالت جدّش هم کافر بودند اين عمل آنها در مذهب مردانگي پست ترين کار بود".(7)    

البته خيانت و فاجعه به اين بزرگي را نمي توان با عامل دنيا طلبي فرموله کرد؛ زيرا غريزه منفعت خواهي، کم و بيش عامل انحراف بيشتر انسان ها مي شود؛ وليکن در بعضي از اعمال همانند قتل و کشتار بايد خبث باطن و اسارت کامل دنيوي، غرق شدن در شهوات و از خود بيگانگي کامل را عامل داشت، چنانکه عقاد مي گويد: "آنان مسخ شدگان زشت رويي بودند که سينه هايشان از کينه فرزندان آدم آکنده بود، به ويژه از کساني که اخلاق استوار و آثار نيکو داشته اند و به همين دليل تمامي کينه هاي خود را از روي دشمني با وي بر سر آنان ريختند، هر چند که از اين کار پاداش و غنيمتي نصيبشان نشد."(8)

پس در کربلا، دنيا چشم و دل يزيد، ابن زياد، شمر، عمر سعد و امثال آنها را کور کرده بود، به طوري که با فجيع ترين وضع ممکن، فرزند پيغمبر صلي الله عليه وآله و نور چشم فاطمه (س) را به شهادت رساندند که لعنت خداوند بر تمام آنها باد.

فراز پنجم:

عبرت آموزي از سالار شهيدان

- اشهَدُ انـَّکَ اَمينُ الله وابنُ امينهِ؛ گواهي مي دهم که تو امانت دار خدا و پسر امانت دار او هستي.

- عِشتَ سَعيداً وَ مَضَيتَ حَميداً وَ متَّ فـَقيداً مـَظلوُماً شهيداً؛ گواهي مي دهم که سعادتمند زندگي کردي و ستوده در گذشتي، و هنگامي که رحلت کردي از وطن خود دور بودي و در حالي که ستم ديده بودي، به شهادت رسيدي.

- و اشهـَدُ انَّ الله مـُنجـِزٌ ما وَعـَدَکَ ؛ و گواهم که خدا وفا کند بدان چه تو را وعده داد.

- و مُهلِکٌ مَن خـَذلـَکَ و مُعـَذبٌ مَن قتلکَ؛ و ( خدا) هلاک کند هر آن کس که تو را رها کرده و ترک گفته وعذاب کند کسي که تو را کشت.

- و اشهـَدُ انـَّکَ وَفيتَ بِعَهدِ الله؛ و گواهي مي دهم که به عهد خدا وفا کردي .

- و جاهـَدتَ في سـَبيلِهِ حتي اتيکَ اليـَقينُ ؛ و در راه (خدا) ، تا رسيدن لحظه مرگ جهاد کردي .

 آن حضرت به دليل موقعيت خاصّي که برايش پيش آمده، درس هاي زيادي به طور عملي به تمام انسان هاي تاريخ و جوامع بشري داده است که به اختصار بيان مي کنيم:

الف - فضايل شخصي و فردي:

1- توحيد و عرفان.

2- عبادت و بندگي.

3- ترک از خودبيگانگي در برابر دنيا و خواسته هاي آن.

4- تسليم در برابر رضاي خداوند.

5- آگاهي و شناخت به تمام ارزش هاي الهي و انساني.

6- شجاعت و مروّت.

7- استقامت و پايداري در برابر ناملايمات و سختي ها.

8- عزّت نفس و مناعت طبع.

9- عفو و بخشش.

10- نترسيدن از مرگ و شهادت و استقبال نمودن از آن.

و ديگر ويژگي هاي فردي که در کتب ديگر مطرح است

ب - اجتماعي و سياسي:

1- ايثار و از خودگذشتگي.

2- وفاداري.

3- برابري و نفي تبعيضات ناروا.

4- عزّت سياسي.

5- امر به معروف و نهي از منکر.

6- نبودن پيروزي حقيقي در اکثريت.

7- قرباني کردن مصلحت در پاي حقيقت؛ يعني ترک سياست هاي محافظه کارانه، براي اثبات حقيقت.

8- مبارزه با زور و استبداد، و بيعت نکردن با مستبدان و مستکبران.

9- جدا نبودن سياست حقيقي از ديانت و يکي بودن حماسه و عرفان.

اين درس ها و پيام ها، قطره اي است از درياي بي کران از عالي ترين نمونه انسانيّت. حال چگونه مي شود، کسي خود را هماهنگ آن امام کرده باشد، وجيه و آبرومند نزد خداوند نبوده و عاقبت به خير نشده باشد. و چگونه ممکن است، انساني در دنيا با آن حضرت، همگون و هم عقيده و هم جهت (فردي، اجتماعي، سياسي) باشد و در آخرت از مقام قرب، رحمت و مغفرت به دور باشد، اصولاً تضمين آخرت و سعادت در آنجا بستگي، به سعادت در دنيا دارد، پس حال که دانستيم در همراهي با حسين عليه السلام چه ارزشي نهفته است، جاي آن دارد که با تمام خضوع و خشوع از خداي متعال خواستار وجاهت و مقبوليت نزد خودش به واسطه همراهي با حسين عليه السلام باشيم.

فراز ششم:

تجديد بيعت با سرور شهيدان حسين بن علي عليهما السلام

- اللهم انّي اُشهـِدُکَ اَنّي وَليٌ لِمَن والاهُ ؛ خدايا! من تو را گواه مي گيرم که  هر آن که حسين(ع) را دوست دارد، دوست مي دارم .

- و عـَدُوٌ لـِمَن عاداهُ ؛ و دشمنم با هر کسي که دشمن اوست.

- بِابي انتَ وَ اُمّي يابنَ رَسولِ الله ؛ پدر و مادرم به فدايت اي فرزند پيغمبر اکرم.

اين اذکار يعني پيروي ما از آن بزرگواران در حدي است که در مقابل دوستان آنان، حقيقت "صلح" و در برابر دشمنان آنان حقيقت "جنگ و محاربه" هستيم و در حقيقت اين مطلب است، که در تمام شدايد و سختي ها و گرفتاري ها و همچنين در تمام شادي ها و آرامش ها با شما، بلکه عين شما هستيم.

مگر ممکن است پيرو حقيقي، در صلح و آرامش با اهل بيت بوده و در جنگ و محاربه، بي تفاوت و يا رو در روي آنها باشد و مگر ممکن است شيعه راستين، در جنگ با آن بزرگواران بوده و در صلح به مخالفت با آنان برخيزد، هرگز اين چنين نيست؛ زيرا معناي حقيقي شيعه، پيروي در تمام چهره ها است و پيرو واقعي، روحش با امام خود، يکي مي شود، لذا صلح امام صلح او، جنگ امام، جنگ او مي شود، چنانکه پيغمبر صلي الله عليه و آله پس از آن که خامس آل عبا را تحت کساء جمع نمود، فرمود: "اللّهم انّ هؤلاء اهل بيتي و خاصّتي و حامّتي، لحمهم لحمي و دمهم دمي، يؤلمني ما يؤلمهم و يُحرجني ما يُحرجهم، انا حربٌ لمن حاربهم و سلمٌ لمن سالمهم و عدوٌّ لمن عاداهم و محبٌّ لمن احبّهم، انّهم مني و انا منهم... ؛ پس آن زماني که تمامي آنان (پنج تن) گرد آمدند و تعداد کامل شد، رسول خدا طرفين عبا را گرفتند و با دست راست خود به سوي آسمان اشاره فرمودند: پروردگارا اينان اهل بيت و خاصان و ياوران منند، گوشت آنان گوشت من و خون آنان خون من است، آنچه که ايشان را بيازارد مرا آزرده است و آنچه که آنان را به زحمت افکند، مرا به زحمت افکنده، هر که با آن بجنگد، با من جنگيده و هر که با آنان در سلم و صلح باشد با من در سلم و صلح است و هر که با آنان دشمني ورزد با من دشمني ورزيده و هر که آنان را دوست بدارد مرا دوست داشته است. من از آنانم و آنان از من. پس پروردگارا صلوات و برکات و رحمت و آمرزش خود را بر من و آنان قرار بده و پليدي را از آنان زدوده، و پاکشان گردان... ."(9)

يعني نتيجه را بيان مي داريم، که نزديکي و اتصال من در حدي است که گويي حقيقت سازش شده ام با کساني که با شما در صلحند و حقيقت جنگ و دشمني شده ام با کساني که با شما در جنگند.

بابي انت و امّي

پدر و مادر من فداي تو باد.

باء، در "بابي" براي تفديه (فدا و قرباني شدن) است. و ابي، به معناي پدر من و امي، مادر من است.

اين جمله "بابي انت و امي" در اصل براي دعاي تفديه آمده است، معناي آن چنين است: اگر بلايي يا آفتي بر تو وارد شود، خداوند، جان پدر و مادر مرا فديه و نگهدار تو کند و در حقيقت اين دعا براي احترام به جلالت و بزرگي طرف مقابل است، همانند الفاضي که در زمان ما براي احترام بيان مي شود ، مثل فداي تو شوم، قربانت گردم، دورت بگردم و ... در آن زمان نيز اين لفظ را براي احترام و ادب به کار مي بردند والا چه بسا پدر و مادر ما زنده نباشند.

از طرفي اين لفظ در مورد مخاطب زنده استعمال مي گردد، در حالي که ظاهرا "امام" از دنيا رفته است؛ ولي به نظر ما اولا امام حداقل زنده به حيات ابدي، همانند اموات است، ثانياً، در بسيار از موارد فدا شوند مرده است، چنانکه گاهي ما در مورد فلان کس که از دنيا رفته مي گوييم، فدايش گردم، پس استعمال اين لفظ در اين مقام اشکالي نداشته و معناي آن چنين است که: تو چنان هستي که اگر پدر و مادرم زنده بودند فداي تو مي کردم.

از طرف ديگر، به کار بردن اين لفظ در مورد امام مي تواند، معناي بالاتري داشته باشد و آن اين که ما نهايت اتصال وحدت خود را با حضرت بيان مي داريم تا حدّي که کشته شدن آن حضرت، مردن ما و پدر و مادر ما است. يعني وقتي آن بزرگوار کشته شد؛ من و پدر و مادرم و هر کس که با من است، هزاران مرتبه کشته و زنده شديم، چنانکه خود ابي عبدالله فرمود: اليوم مات جدّي رسول الله، امروز، جدم رسول خدا کشته شده است و اين در حالي است که در عالم ظاهر پيغمبر صلي الله عليه وآله مدتها قبل، از دنيا رفته است؛ وليکن همه معاني بيانگر اين نکته است، که سلسله خداپرستان در رضا و غضب، مردن و زندگي، خوشحالي و ناراحتي، صلح و جنگ و ... يکي هستند.

 

فراز هفتم:

اصالت خاندان امام حسين عليه السلام

- اشهَدُ انـَّکَ کـُنتَ  نوراً في الاَصلابِ الشـّامِخة و الارحامِ المـَطهَّرة؛ گواهي مي دهم که تو نوري بودي در اصلاب پدران بزرگوارت و ارحام مادران پاک.

- لم تـُنَجـِّسک الجاهلية ُ بانجاسِها؛ دوران جاهليت تو را به پليدي هاي خود، آلوده نکرد.

- و لم تـُلبـِسکَ المُدلَهمـّاتُ مِن ثيابـِها ؛ و( دوران جاهليت) جامه هاي درهم و برهم خود را بر تن تو نکرد.

- و اشهـَدُ انـَّکَ مِن دَعائم ِ الدّين ِ وَ ارکان ِ المـُسلمين ومَعقــِلِ المـَؤمنين؛ و گواهم که تو از ستون هاي دين، ارکان مسلمين و دژ محکم مؤمنين هستي.

- و اشهـَدُ انـَّکَ الامامُ البـِرُّ التـَّقي ِ الرَّضي الزَّکي ِالهادي المهدي ؛ و شهادت مي دهم که تو پيشوايي نيکو رفتار، پرهيزکار، پسنديده و پاک، هدايت گر و هدايت شده هستي.

فراز هشتم:

توصيف فرزندان امام حسين عليه السلام

- و اشهـَدُ انَّ الائِمَة َ مِن وُلدِکَ کـَلِمَة ُ التـَّقوي ؛ و گواهي مي دهم که اماماني که از اولاد و ذريه تو مي باشند، کلمه تقوا هستند.

- و اعلامُ الهُدي وَ العـُروَة ُ الوثـقي وَ الحُجَّة ُعلي اَهلِ الدُّنيا؛ و نشانه هاي هدايت و حلقه محکم تر و حجت، بر همه اهل دنيا هستند.

فراز نهم:

اعتقادات شيعه

- و اشهـَدُ انّي بـِکُم مؤمِنٌ وَ بايابِکُم مُوقن بـِشرايع ِ ديني و خـَواتيم ِ عَمـََلي؛ شهادت مي دهم که من به شما و رجعت شما يقين دارم و در انجام کارهايم بر طبق دستورات دين عمل مي کنم .

- وَ قـَلبي لـِقـَلبـِکـُم سـِلم ؛ و قلبم با قلب شما آميخته است .

- و اَمري لامرِکـُم مـُتـَّبـِع وَ نُصرَتي لـَکُم مُعدَّة ، حتي ياذنَ اللهُ لـَکـُم ؛ و در هر کارِ خود پيرو دستورات شما هستم و آماده ياري و نصرت شما مي باشم، تا اين که خدا به شما اجازه ظهور دهد.

- فمعکم لا مع عدوکم؛  و من با شما هستم نه با دشمنان شما.

فراز دهم:

صلوات بر اهل بيت عليهم السلام

- صلواتُ اللهِ علـَيکـُم و علي ارواحِکـُم وَ اجسادِکُم؛ صلوات خدا بر شما، بر ارواح مقدستان، بر پيکر پاک شما.

- وَ شاهـِدِکـُم و غائبـِکـُم وَ ظاهـِرِکـُم و باطنکم؛ و حاضر شما و غائب شما و آشکار شما و نهانتان .

- امينَ ربَّ العالمين؛ به اجابت رسان، اي پروردگار جهانيان .

پي نوشت ها:

1- مصباح المتهجد، شيخ طوسي، ص 730 .

2- حماسه حسيني،  ج 3، ص 121.

3- سيد هاشم محلاتي، زندگاني امام  حسين(ع)، ص 378.

4- تاريخ طبري، ج 6، ص 16.

5- مقتل مقرم، ص 206.

6- کشف الغمه، ج 2، ص 308.

7- حماسه حسيني، ج 3، ص 145.

8- همان، ص 49.

9- فاطمه زهرا(س) سيد محمدکاظم قزويني، ص 92، به نقل از عوالم الکبير.

به نقل از اخبار شيعيان 

اربعین یعنی...

اگر عاشورا روز ((آتش)) بود،اربعين روز((آب))است

اگر عاشورا روز ((فراق))بود،اربعين روز((وصال))است

اگر عاشورا روز ((نقطه))بود،اربعين روز((راه))است

اگر عاشورا روز ((تکليف))بود،اربعين روز((تأکيد))است

اگر عاشورا روز ((رفتن))بود،اربعين روز((بازگشتن))است

اگر عاشورا روز ((ريزش))بود،اربعين روز((رويش))است

اگر عاشورا روز ((قطره))بود،اربعين روز((دريا))است

اگر عاشورا ندای ((هل من ناصر ينصرنی))بود،اربعين فريادهای((لبيک))است

اگر عاشورا ((سرخ))بود،اربعين ...هم((سرخ))است

زمين وزمان هميشه ((سرخ است))

اگر عاشورا ((بدنهای قطعه قطعه))داشت،((تب))داشت،((سيلی))داشت،((تازيانه))داشت،

اگر عاشورا ((ثار داشت))...

گزارش سفر نرجس خاتون و ازدواج با امام حسن عسكري(ع)

به محضر سرورم امام حسن عسكري(ع) عرض كردم: اي پسر رسول خدا،‌ جانم به فدايت باد، من دوست دارم بدانم
بعد از شما امام و حجت خدا بر بندگان كيست؟ فرمود:
«امام و حجت خدا بعد از من فرزند منست، كه هم‌نام رسول خدا و هم‌كنية آن حضرت است، او پايان‌بخش حجج الهي و آخرين خليفه از خلفاي پروردگار است».
پرسيدم: مادرش چه كسي خواهد بود، اي پسر رسول خدا؟

1. بشر بن سليمان نخّاس در علم رجال
گزارشگر اين گزارش شگفت‌انگيز «بشر بن سليمان نخّاس» از شيعيان خالص امام هادي و امام عسكري(ع) و مورد وثوق و اعتماد آن دو امام همام مي‌باشد، كه امام هادي(ع) او را براي چنين مأموريت حساسي برگزيده است.
علامه ممقاني در رجال خود او را ستوده، و بر وثاقتش تأكيد نموده است.1
شيخ طوسي و شيخ صدوق بر اين روايت اعتماد نموده و در كتاب‌هاي خود آن را نقل كرده‌اند.2
محدثان و مورخان بعدي نيز به استناد روايت شيخ طوسي و شيخ صدوق، اين روايت را در كتاب‌هاي خود آورده‌اند.3

2. دخت يشوعا
در مورد نسب نرجس خاتون و اين كه او دختر يشوعا پسر امپراتور روم است، حديثي از امام عسكري(ع) داريم، كه آن را فضل بن شاذان قبل از تولد حضرت بقيةالله(ع) با يك واسطه از امام حسن عسكري(ع) روايت كرده‌اند، و اينك متن

حديث: فضل بن شاذان از محمد بن عبد الجبار روايت مي‌كند كه گفت:
به محضر سرورم امام حسن عسكري(ع) عرض كردم: اي پسر رسول خدا،‌ جانم به فدايت باد، من دوست دارم بدانم بعد از شما امام و حجت خدا بر بندگان كيست؟ فرمود:
«امام و حجت خدا بعد از من فرزند منست، كه هم‌نام رسول خدا و هم‌كنية آن حضرت است، او پايان‌بخش حجج الهي وآخرين خليفه از خلفاي پروردگار است».
پرسيدم: مادرش چه كسي خواهد بود، اي پسر رسول خدا؟ فرمود:
«از دختر پسر قيصر، نوة امپراتور روم، آگاه باش كه او در آينده‌اي نزديك متولّد مي‌شود، مدتي بس طولاني در پشت پردة غيبت از مردم عزلت مي‌گزيند، سپس ظاهر مي‌شود».4
اين حديث قبل از تولد حضرت بقيةالله(ع) از امام حسن عسكري(ع) صادر شده و شخصيت مورد اعتماد و استنادي چون فضل بن شاذان آن را در كتاب گرانقدر اثبات الرجعه درج كرده، و ميان فضل بن شاذان و امام حسن عسكري(ع)،

فقط يك واسطه است، و او محمد بن عبدالجبار است، كه شيخ طوسي بر وثاقتش تأكيد نموده است.5
اين حديث در حد اعلاي صحت است و مي‌تواند بر استحكام حديث «بشر بن سليمان» بيفزايد و آن را بيش از پيش مورد  اعتماد و استناد قرار دهد.
روي اين بيان هيچ ترديدي نيست كه حضرت نرجس خاتون(س) دخت يشوعا، فرزند قيصر، و نوة امپراتور روم هستند.

3. پدر يشوعا كيست؟
اكنون نوبت آن رسيده ببينيم قيصري كه پدر يشوعا مي‌باشد، كيست؟ و نام او چيست؟
اگر سن شريف حضرت نرجس‌خاتون را به هنگام تولد حضرت ولي‌عصر(ع) پانزده فرض كنيم، تاريخ ولادت ايشان با 240 ش. منطبق مي‌شود. و اگر سن پدرش «يشوعا» را به هنگام تولد نرجس‌خاتون بيست سال فرض كنيم، تاريخ تولد او  سال 220ق. خواهد بود. سال 220 ق. منطبق با 835 ميلادي است.10
با نگاهي گذار به تاريخچة امپراتوري روم جاي هيچ ترديدي باقي نمي‌ماند كه امپراتور روم در آن روزگار «تئوفيل» پسر ميخاييل دوم (820 ـ 829م) بود.

تئوفيل، سي و پنجمين امپراتور روم بود، كه بعد از مرگ پدرش «ميخاييل دوم» به سال 829 م. (214 ق.) تاج و تخت  بيزانس را تصاحب و به مدت چهارده سال سلطنت كرد. او سرانجام در سال 842م. (227 ق.) يعني در همان سالي كه  الواثق بالله عباسي به خلافت رسيد، درگذشت و تاج سلطنت را به پسرش ميخاييل سوم و همسرش تئودوره به ارث  گذاشت.11
همة كساني كه سيرة حكومتي تئوفيل را نوشته‌اند، از او به خوبي ياد كرده‌اند. ويل دورانت در ضمن شرح رخدادهاي  امپراتوري روم مي‌نويسد:
تئوفيلوس (829 ـ842م.) مصلح قوانين، امپراتور آبادكننده، و مدير باوجداني كه رسم تمثال‌شكني (بت‌شكني) را زنده  كرد و بر اثر ابتلا به اسهال خوني درگذشت. بيوه‌اش «تئودوره» به عنوان نايب‌السلطنه‌اي قابل (843 ـ856م.) به آزار و  اذيت مردم پايان داد.12
استاد معين نيز در اين زمينه مي‌نويسد:
وي براي استقرار عدالت بي‌رحمانه كوشيد، سرداري عالي‌قدر بود و موجب توسعة امپراتوري گرديد.13
تئوفيل در مدت چهارده سال امپراتوري خود با مأمون و معتصم معاصر بود. او در سال 217 ق. با مأمون.14 و به سال 223 ه‍. با معتصم درگير شد.15

مورخان تصريح كرده‌اند كه به هنگام درگذشت «تئوفيل» پسرش «ميخاييل» خردسال بود، و لذا همسرش «تئودوره»  صاحب تخت و تاج شد.16
پس از تحقيق عميق و بررسي دقيق نكاتي كه در لابه‌لاي تاريخ ثبت شده، و تطبيق دقيق رخدادهاي تاريخي، به اين  نتيجه مي‌رسيم كه «يشوعا» فرزند «تئوفيل» است و از نظر تاريخي نمي‌تواند فرزند «ميخاييل بن تئوفيل» باشد.
و اينك نگاهي گذرا به تاريخ زندگاني «ميخاييل بن تئوفيل» مشهور به «ميخاييل سوم»:
ميخاييل سوم، سي و ششمين امپراتور روم است كه از سال 842 تا 867 م. برابر 227 تا 253ق. بر سرزمين پهناور روم حكومت مي‌كرد.
قلمروي بيزانس در زمان ميخاييل سوم شبه جزيرة بالكان، ايتاليا، آسياي صغير و قسمت‌هايي از سوريه و مصر و ليبي بود. بعد كه با عرب‌ها درگير شدند سوريه و مصر و ليبي را از دست دادند و آسياي صغير و شبه جزيرة بالكان براي  آن‌ها باقي ماند.17

ميخاييل سوم 25 سال بر سرزمين روم و جهان پهناور بيزانس سلطنت كرد، و در دوران امپراتوري 25 ساله‌اش با  شماري از خلفاي عباسي، چون واثق، متوكل، منتصر، مستعين، معتز، و مهتدي معاصر بود. ميخاييل به ادارة كشور تمايل نداشت، او همواره سعي مي‌كرد كه ادارة مملكت را به ديگري واگذار كند و خود فقط  سلطنت نمايد.
از اين رو نخست ادارة كشور را به مادرش «تئودوره» سپرد، هنگامي كه مادرش به سال 856م. از دنيا رفت، حكومت  را به دايي‌اش «بارداس» واگذار نمود.
در عهد بارداس، برزگرزاده‌اي از اهل مقدونيه به نام «باسيليوس» مهتري اسب ميخاييل را به عهده داشت. او اگر چه  بي‌سواد محض بود ولي در اثر كارداني از مهتري به رياست تشريفات دربار ارتقا يافت. كم‌كم درصدد اشغال امپراتوري  برآمد.

او نخست ميخاييل را متقاعد نمود كه «بارداس» براي خلع كردن ميخاييل توطئه مي‌كند، سپس او را در سال 866م.  خفه كرد.
ميخاييل كه ساليان درازي عادت كرده بود سلطنت كند نه حكومت، اينك باسيليوس را در امپراتوري خود شريك نمود، و  تمامي امور مملكت را به دست او سپرد.
باسيليوس، كم‌كم نقشة قتل ميخاييل را نيز مطرح كرد، و با كشتن ميخاييل وارث تاج و تخت وي شد.18
مورخان اسلامي اتفاق نظر دارند كه ميخاييل به سال 257ق. در عهد امام حسن عسكري(ع) به دست باسيليوس به  قتل رسيد.19


4. مبادلة اسرا
در عهد امپراتوري ميخاييل در ميان سپاهيان اسلام و روم جنگ‌هاي شديدي روي داد و اسيران بي‌شماري از طرفين  به دست يكديگر افتاد.
در عاشوراي 231ق. (برابر با سپتامبر 845 م.) اسيران جنگي ميان مسلمانان و روميان مبادله شد.
تعداد اسيران مسلمان را كه در آن روز بازخريد كردند 4460 نفر نوشته‌اند.20
و در اين زمان بود كه نواحي «آدانا» به دست مسلمانان فتح شد.21
مسعودي به هنگام بررسي مبادله و بازخريد اسراي جنگي در ميان مسلمانان و روميان مي‌نويسد:
سومين بازخريد اسيران در خلافت الواثق بالله درمحرم 231ق. بود، كه امپراتور در آن زمان «ميخاييل بن تئوفيل بود، و  سرپرست اين بازخريد از طرف خليفه، خاقان ـ غلام ترك خليفه ـ بود. در اين تاريخ 4362 نفر اسير مسلمان در ظرف ده  روز بازخريد شدند.22
سپس مي‌نويسد:
چهارمين بازخريد اسيران در زمان متوكل، در شوال 241 ق. بود، و امپراتور روم «ميخاييل بن تئوفيل» بود، و سرپرست  اين بازخريد از طرف خليفه «شنيف» بود. در اين تاريخ 2200 نفر اسير بازخريد شدند.23
يعقوبي ـ مقدم مورخان اسلامي ـ نيز گزارش كوتاهي از مبادله و بازخريد اسيران در عهد متوكل در تاريخ ارزشمند خود  آورده است.24

طبري در حوادث 241 ق. مي‌نويسد:
تئودوره، مادر ميخاييل و امپراتور روم، شخصي را به نام «جرجيس بن فرنافس» براي بازخريد اسيران رومي به نزد  متوكل فرستاد. تعداد اسيران رومي در دست مسلمانان در حدود 20000 نفر بودند.
پس از شرح مبسوطي ادامه مي‌دهد:
اين مبادله و بازخريد اسيران در روز 12 شوال 241 ق. انجام پذيرفت. و تعداد اسيران مسلمان 758 نفر بود، كه 125 نفر  آنان را زنان تشكيل مي‌دادند. 25
به هنگام فتح «عموريه» روميان 30000 نفر كشته دادند و 30000 نفرشان به اسارت رفت.26
ياقوت مي‌نويسد:
در واقعة «يرموك» قيصر روم تا انطاكيه آمده بود كه جنگ را از نزديك رهبري كند. هنگامي كه مطلع شد روميان  شكست خورده‌اند، انطاكيه را به قصد قسطنطنيه ترك كرد.
قيصر به هنگام ترك انطاكيه خطاب به تپه‌هاي سوريه گفت: «اي سوريه! خداحافظ،‌ ديگر اميد ندارم كه به سوي تو  بازگردم».27
شكيب ارسلان در گزارش ارزشمند خود مي‌نويسد:
به سال 244 ق. سپاه اسلام به فرماندهي عباس بن فضل از راه دريا با روميان جنگيدند، چهل كشتي جنگي روميان  براي مقابله با سپاه اسلام وارد معركه شد. پيكار سختي درگرفت. روميان شكست خوردند و مسلمانان ده كشتي را  با سرنشينان آن‌ها از آنان به غنيمت بردند.
سپس عباس به جنگ «قيصر» رفت، در آنجا مردي را اسير كرد. او نقطه‌اي از حصار شهر را به عباس نشان داد.

عباس از همان نقطه به شهر رخنه كرد و وارد نبرد شد. مردم شهر درهاي شهر را گشودند و تسليم سپاه اسلامي  شدند و غنايم فراواني نصيب مسلمانان گرديد.
متعاقب آن پادشاه قسطنطنيه سيصد كشتي جنگي پر از سرباز به جنگ مسلمانان فرستاد، همين كه به « سرقسوسه» رسيدند، عباس با سپاهيانش به جنگ آن‌ها رفت و روميان را شكست داد، و يكصد كشتي را از آن‌ها به غنيمت گرفت.28
هنگامي كه هرقل پيشرفت سريع مسلمانان را مشاهده كرد خطاب به روميان گفت: اي سپاه روم مطمئن باشيد كه مسلمانان به شهرهايي كه فتح كرده‌اند بسنده نمي‌كنند، تا آخرين شهر شما را فتح كنند، زنان و كودكان شما را اسير بگيرند و شاهزادگان شما را بردة خود سازند. بياييد از حريم خود و امپراتور خويش دفاع كنيد.29

6. آزادي زندانيان
مسعودي در ضمن شرح حال «ميخاييل بن تئوفيل» مي‌نويسد:
شخصي به نام «ابن بقراط» از شاهزادگان پيشين از اهل «عموريه» در امپراتوري ميخاييل با وي به منازعه پرداخت، ميخاييل در برابر او صف‌آرايي كرد و همة زنداني‌هاي مسلمان را براي نبرد با او از زندان آزاد كرد با ساز و برگ نظامي آن‌ها را مجهز كرده و به نبرد ابن بقراط فرستاد. بدين وسيله بر او پيروز شد.30

6. ترديد چرا؟
مرجع فقيد شيعه، مرحوم آيت‌الله ميلاني (م.1395ق.) پس از نقل گزارش نرجس‌خاتون به نكات ارزشمندي از متن گزارش اشاره نموده، مي‌فرمايد:
برخي از دشمنان اهل بيت در اين مسائل ابراز ترديد مي‌كنند و مي‌گويند: در ايام ولادت حضرت بقيةالله(ع) در ميان مسلمانان و مشركان جنگي روي نداده است.
سپس سبب تشكيك و ترديد آنان را دو چيز بيان مي‌فرمايد:
1. بي‌خبري آنان از تاريخ؛
2. دشمني آنان با حق و حقيقت.31
آن‌گاه فرازي از تاريخ كامل ابن اثير را يادآور مي‌شود كه براساس آن در سال 251ق. جنگ سختي بين سپاه اسلام و اردوي شرك در بلاد بيزانس درگرفته و مشركان كشته‌هاي فراواني بر جاي گذاشته‌اند، و تعداد زيادي از آن‌ها به اسارت رفته‌اند.
سپس نتيجه مي‌گيرد كه: بر طبق گزارش بشر بن سليمان حضرت نرجس خاتون دختر يشوعا در عهد امام هادي(ع) اسير شده است، و مي‌دانيم كه حضرت هادي(ع) به سال 254 ق. به شهادت رسيده‌اند، پس ميان گزارش بشر بن سليمان و حادثه‌اي كه از ابن اثير نقل شد دقيقاً هماهنگي زماني موجود است. ابن اثير اين گزارش را در ضمن حوادث 251ق. آورده است.32

7. پيرامون رؤيا
برخي از خوانندگان گرامي ممكن است به مسئلة خواب حساسيت داشته باشند و از جهت شامل بودن گزارش تولد به رؤيا، سؤالاتي برايشان مطرح باشد، كه در اين جا نمي‌توانيم وارد اين بحث بشويم، علاقه‌مندان را به مطالعة كتاب ارزشمند : دارالسلام توصيه مي‌كنيم كه مرحوم محدث نوري آن را در اين رابطه تأليف كرده، و در ضمن چهار مجلد تمام ابعاد مسئله را بررسي نموده است.
در اين جا فقط يادآور مي‌شويم كه رؤياهاي نرجس خاتون(س) يقيناً رؤياي صادقه، بلكه در حد مكاشفه بود. و در قرآن كريم رؤياي حضرت ابراهيم خليل‌الرحمان33، رؤياي حضرت يوسف،‌ رؤياي عزيز مصر، و رؤياي دو زنداني ديگر كه با يوسف در زندان بودند، آمده است.34

8. شمعون، جد اعلاي نرجس خاتون
جد مادري نرجس خاتون(س)،‌ جناب «شمعون» وصي حضرت عيسي(ع) است، چنان‌كه در احاديث فراواني آمده است هنگامي كه خداوند متعال خواست حضرت عيسي(ع) را به آسمان‌ها ببرد، به او فرمان داد كه نور و حكمت و علم كتاب خود را به «شمعون بن حمّون صفا» تعليم كند، و او را جانشين خود در ميان اهل ايمان قرار دهد.35
شمعون صفا سومين سفير حضرت عيسي(ع) به انطاكيه است كه در سورة «يس» آية 14 بيان شده است.36
شمعون در ميان مسيحيان به «پطرس» معروف است، چنان‌كه در متن انجيل آمده است:
و نام‌هاي دوازده رسول اين است: اول شمعون، معروف به «پطرس»... اين دوازده را عيسي فرستاده، به ايشان وصيت كرده گفت:
«... بيماران را شفا دهيد، ابرصان را طاهر سازيد، مردگان را زنده كنيد.»37
مفسران انجيل نيز اتفاق نظر دارند كه اسم پطرس «شمعون» است.38
«شمعون» در زبان عبري به معناي: شنونده است و در انجيل ده نفر به عنوان «شمعون» آمده است كه يكي از آن‌ها «پطرس» وصي حضرت عيسي(ع) مي‌باشد.39
طبق روايات، شمعون پسرعمة حضرت مريم(ع) است.40


پي‌نوشت‌ها:
* برگرفته از كتاب: مهدي‌پور، علي‌اكبر، گزارش لحظه به لحظه از ميلاد نور.
1. تنقيح المقال، ج1، ص173.
2. الغيبة شيخ طوسي، ص208؛ كمال‌الدين صدوق، ج2، ص417.
3. مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص472؛ اثبات الهداة، ج3 ص363؛ بحارالانوار، ج51 ص6.
4. اثبات الهداة، ج3، ص569، ح679؛ مختصر اثبات الرجعه ـ مخطوط ـ حديث نهم؛ كفاية المهتدي ـ مخطوط ـ ح28؛ گزيدة
كفاية المهتدي، ص133؛ كشف الحق،‌ ص15 و 149؛ مستدرك وسائل، ج12، ص280.
5. رجال شيخ طوسي، ص423 و 435.
26. كمال‌الدين، ج2، ص420؛ الغيبة طوسي، ص210؛ مناقب ابن شهرآشوب، ج4، ص473؛ حليةالأبرار، ج2، ص145.
7. دلايل الإمامه، ص492.
8. قاموس كتاب مقدس، ص951ـ952.
9. فرهنگ معين، ج5، ص2335.
10. تقويم تطبيقي، ص44.
11. المختصر في تاريخ البشر، ج2، ص35.
12. تاريخ تمدن، ج4، ص550.
13. فرهنگ معين، ج5، ص377.
14. الكامل، ج6، ص521.
15. تاريخ الاسلام، ج16، ص14.
16. الكامل، ج6، ص528.
17. موسوعة المورد، ج2، ص143.
18. تاريخ تمدن، ج4، ص550.
19. تاريخ طبري، ج7، ص608؛ تاريخ الاسلام ذهبي، ج19، ص25؛ البداية و النهاية، ج11، ص29.
20. تاريخ مختصر الدول، ص141.
21. قاموس الأعلام، ج2، ص1437.
22. التنبيه و الاشراف، ص161.
23. همان مدرك، ص164.
24. تاريخ يعقوبي، ج3،‌ص223.
25. تاريخ طبري، ج7 ص376.
26. تاريخ الخلفا، ص336.
27. معجم البلدان، ج3، ص280.
28. تاريخ فتوحات اسلامي، ص189.
29. معجم البلدان، ج3، ص280.
30. التنبيه و الاشراف، ص145.
31. قادتنا،‌ ج7، ص211.
32. الكامل في التاريخ، ج7 ص162.
33. سورة صافات، آية 102ـ105.
34. سورة يوسف، آيه‌هاي 4ـ5، 36ـ41 و 43ـ49.
35. كمال‌الدين، ج1، ص225.
36. تفسير صافي، ج4، ص247، البرهان، ج4، ص8.
37. انجيل متي، باب دهم، بندهاي 2ـ8.
38. قاموس كتاب مقدس، ص220.
39. همان مدرك، ص533.
40. بحارالانوار، ج25،‌ ص186.

ماهنامه موعود شماره 67

الهم عجل لولیک الفرج

 


الهم عجل لوليک الفرج

 

دعوت به فهم نشانه هاي ظهور

 پيامبر اكرم(ص) فرمود: هر كس بميرد در حالي كه امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهليت از دنيا رفته است.
اين حديث از جمله احاديث صحيح و متواتر و حتمي به شمار مي‌رود كه  تمامي فرقه‌هاي اسلامي، صحت آن‌را پذيرفته‌اند.

 

 در دعايي كه از امام صادق(ع) روايت شده، آمده است:

خداوندا خودت را به من بشناسان، زيرا اگر خودت را به من نشناساني، رسول و فرستاده‌ات را نمي‌شناسم. خداوندا، فرستاده‌ات را به من بشناسان چه اگر فرستاده‌ات را به من نشناساني، حجتت تو را نخواهم شناخت، خداوندا حجت را به من بشناسان و اگر حجتت را به من نشناساني، بي‌شك در دين خود گمراه خواهم شد.

ما از اين دعا، ضرورت شناخت امام زمان(ع) را درك مي‌كنيم. رسول اكرم(ص) و امامان اطهار(ع)، همگي ما را تشويق به ضرورت شناسايي امام زمان(ع) در هر وقت و زماني مي‌كنند. در اين جا اين سؤال پيش‌مي‌آيد كه آيا تنها دانستن نام و نسبت ايشان كفايت مي‌كند؟ آيا دانستن تاريخ ولادت و مكان رشد ايشان و ... براي ما كافي است؟

از اين‌جا اهميت فرهنگ مهدويت و تمام زيرمجموعه‌ها، فصل‌ها، اسباب، انگيزه‌ها، مقتضيات، تاريخ، شاخه‌ها و نشانه‌هاي آن را، در تمامي ابعاد، چه از نظر عقيدتي و اصولي و چه فكري و فرهنگي، يا سياسي و اجتماعي حس مي‌كنيم. از همين رو برداشتن نقاب و حجاب نشانه‌هاي ظهور و چشم‌داشت به آن روز موعود، ضرورت دارد تا بدين وسيله مؤمنان در كوران رويدادهاي بزرگ و فتنه‌هاي كشنده، دقت، احتياط و دورانديشي داشته باشند. با گذر روزها و شدت يافتن حوادث، نشانه‌هاي ظهور جايگاه مهمي در فرهنگ اسلامي پيدا كرده‌اند و به همين جهت است كه امام صادق(ع) فرمودند:

بي‌شك پيش از (ظهور) نشانه‌هايي از جانب خداوند بلند مرتبه و بزرگ براي مؤمنان خواهد بود.

با تأمل در نشانه‌هاي ظهور متوجه مي‌شويم كه آن‌ها در جهت دو هدف و امر مهم بيان شده است:

1. هشدار و آگاهي مؤمنان، دربارة رويدادها و فتنه‌هاي كشنده و پرچم‌هاي گمراهي و كج‌روي در تمامي عرصه‌ها در آينده و بر حذر داشتن از پيروي از اين جريان‌ها؛

2. نويد دادن به مؤمنان به اين كه پيش از ظهور پرچم‌هايي قيام خواهند كرد كه به حق دعوت و در اين راه تلاش مي‌كنند، و تآكيد بر واجب بودن گردآمدن به دور آن‌ پرچم‌ها و ياري دادن آن‌ها.

در چارچوب اين دو مسئله، اثرات تربيتي فرهنگ مهدويت و نشانه‌هاي ظهور امتداد يافته، و اين خود راز توجه فراوان اهل بيت(ع) را به اين مسئله و كثرت رواياتي را كه از ايشان در اين مورد نقل شده، روشن مي‌سازد، زيرا آنان در مقام معلمان فكري مردم، براي حفاظت آن‌ها در مقابل عوامل گمراهي و كج‌روي، و هدايت آن‌ها به سوي راه حق و هدايت مي‌باشند. اين‌جا يك نمونه را ذكر مي‌كنيم:

امام صادق(ع) به هشام بن سالم در مورد «نداي آسماني» در ماه رمضان (يكي از نشانه‌هاي حتمي) فرمودند:

«دو صيحه (ندا) خواهد بود، يك صيحه در اول شب و يك ديگري در آخر شب. پس عرض كردم: اين چگونه خواهد بود؟ ايشان فرمودند: يك صيحه از آسمان خواهد بود (جبرئيل) و ديگري از جانب ابليس. عرض كردم: چطور مي‌شود اين دو صيحه را از هم باز شناخت ؟ فرمودند: كسي كه پيش از آن كه اتفاق بيفتد، در مورد آن شنيده باشد، آن را مي‌شناسد.

به همين جهت بايد بر ضرورت گشودن درها به روي فرهنگ مهدويت و ضرورت فهم نشانه‌هاي ظهور پيش از وقوع آن‌ها به خاطر اهميت تربيتي آن و نگهداري مردم از عوامل كج‌روي و تشخيص حق از باطل و هدايت از گمراهي در زمان غيبت، تأكيد داشت.


مجتبي‌الساده
مترجم:‌ سيد شاهپور حسيني، واحد ترجمه موعود
ماهنامه موعود، شماره 72

خاورشناسان يهودي در جهان درس تشيع مي دهند

نماينده ولي فقيه در امور اهل سنت، گفت: امروز گروهي از خاور شناسان مسيحي ويهودي بر كرسي تدريس وتريبون معرفي تشيع به جهانيان تكيه زده اند.

حجت الاسلام والمسلمين محمد حسن زماني روز سه شنبه در همايش تشيع و  خاورشناسان، در قم گفت :مراد مقام معظم رهبري از شبيخون فرهنگي و تهاجم فرهنگي ابتذال جزيي جامعه ايراني نيست، بلكه مصداق اين نگراني، خاورشناسان غيرمسلمان و صهيونيست هستند.

وي بيان داشت: اكنون كار تدوين و ترجمه آنچه خاورشناسان طي سالها در مورد مكتب شيعه منتشر كرده اند، وظيفه ما حوزويان است كه متاسفانه در اين زمينه كوتاهي بسيار كرده ايم.

وي ادامه داد : خاورشناسان غربي از قرنهاي گذشته اسلام شناسي را با ظهور اين دين جديد آغاز كردند و اخيرا به مدت دو قرن است كه شيعه شناسي را به طور جدي دنبال مي كنند.

 وي بيان داشت: متاسفانه اين درحالي است كه ما سعي نكرديم همزمان با اين كار آنها وارد تاليفات جديد شده و منابع شيعه شناسي را با ترجمه به ديگر  زبانها در اختيار علاقمندان به شيعه شناسي قرار دهيم تا مردم جهان شناخت  مناسبي از مذهب شيعه بدست آورند.

اين نماينده ولي فقيه با انتقاد از وضعيت كنوني حوزه ودانشگاه در ادامه بررسي جريان خاورشناسي در دو قرن اخير ، افزود: متاسفانه امروز خاورشناسي هنوز به دانشگاههاي كشورمان وارد نشده است.

حجت الاسلام والمسلمين زماني افزود :اين در حالي است كه سال1913 ميلادي اولين دايره المعارف ضد شيعي در هلند نگاشته شد و به سه زبان زنده دنيا  نيز ترجمه ومنتشر گرديد.

وي اظهار داشت :اين كتاب هنوز به زبان فارسي ترجمه نشده و به دست طلاب حوزه نرسيده و اين عقب ماندگي باعث شده تا همچنان ندانيم عليه مذهب ما در دنيا چه مي نويسند.

وي اظهار داشت :برخي كتاب هاي اين خاورشناسان همچون كتاب تاريخ اسلام مفصل تر و مستندتر از كتبي است كه امروز در برخي دانشگاه هاي كشورمان به  دانشجويان تدريس مي شود.

وي خواستار تلاش علماي حوزه علميه قم براي مقابله با اين تهاجم فرهنگي  شد.