علامه محمدتقي جعفري؛ فيلسوف حيات

محور تأملات فلسفي علامه جعفري انسان و حيات انساني است و مي‌كوشيد براي پرسش‌هاي انسان معاصر پاسخ‌هايي از تعاليم اسلامي با استفاده از فرهنگ و ادبيات زمان بدهد و در عين حال علاقه چنداني به پي‌گيري مباحث سنتي فلسفه اسلامي همچون هستي‌شناسي نداشت.

به گزارش خبرنگار آيين و انديشه باشگاه خبري فارس «توانا»، محمد تقي جعفري (1304-1377ش) مقدمات علوم اسلامي را در زادگاهش تبريز آموخت. سپس چندي در مدرسه مروي تهران و مدتي نيز در قم با سطوح متوسطه علوم اسلامي آشنا شد. شرح منظومه سبزواري و مقداري از اسفار را در تهران نزد ميرزا مهدي آشتياني خواند. در سال 1327شمسي وارد حوزه علميه نجف اشرف شد و مدت يازده سال سطوح عالي علوم اسلامي را نزد اساتيد برجسته آن زمان همچون آيات عظام سيد ابوالقاسم خوئي، سيد محسن حكيم و سيد جمال گلپايگاني فراگرفت. او چندي نيز در درس‌هاي فلسفه شيخ صدرا قفقازي و شيخ مرتضي طالقاني شركت كرد. سپس مدتي در مشهد زيست و سرانجام در تهران اقامت گزيد و به تدريس علوم و معارف اسلامي در مدارس علمي و سخنراني در محافل ديني پرداخت. سخنراني در دانشگاه‌ها و محافل علمي و ديدار و گفت‎وگو با صاحب‎نظران، و مصاحبه علمي با نشريات از اشتغالات هميشگي وي به‎شمار مي رفت.
استاد جعفري مطالعه و تحقيق گسترده در حوزه‌هاي مختلف فلسفه، معارف اسلامي و علوم انساني را به‎طور جدي از زمان تحصيل در نجف آغاز كرد و تا پايان عمر ادامه داد. او علاوه بر مطالعه در آثار اسلامي، مطالعات گسترده اي در آثار نويسندگان غربي در زمينه هاي گوناگون فلسفه، علوم انساني و ادبيات انجام داد. استفاده از اين منابع متنوع در آثار او نمايان است. او ضمن بهره گيري از آراي متفكران به نقد آنها نيز اهتمام داشت. از جمله مي توان به نقد او از ماكياولي، توماس هابز، ديويد هيوم، برتراند راسل و آلفرد نورث وايتهد اشاره نمود.
از استاد جعفري حدود يك‎صد و پنجاه اثر علمي به‎جاي مانده است. نخستين اثر فلسفي او كه در دهه سوم عمرش نوشته است كتاب ارتباط انسان- جهان است [1]. تفسير پانزده جلدي او از مثنوي مولوي [2] و شرح ناتمام بيست و هفت جلدي او از نهج البلاغه مهمترين آثار او به شمار مي آيند. وي در كتاب اخير مباحث گوناگون فلسفي از معرفت شناسي و الهيات تا فلسفه تاريخ و اجتماع را بررسي كرده است. وي همچنين در كتب و رسائل مختلفش از موضوعات گوناگون فلسفي، ديني و علوم انساني همچون خدا، جبر و اختيار، وجدان، انسان، علم، حيات، عدالت، آزادي، هنر، حقوق بشر، و عرفان بحث كرده است.
در آثار استاد جعفري علاقه چنداني به پي‎گيري مباحث سنتي فلسفه اسلامي مانند هستي شناسي و شرح و تفسير حكمت مشائي، اشراقي يا حكمت متعاليه ديده نمي‌شود. از ميان فلاسفه اسلامي شايد بتوان گفت او بيشتر به ابن‏سينا توجه دارد. از مقدمه او بر جلد سوم حكمت بوعلي سينا [3] اثر شيخ محمدصالح حائري مازندراني و همزباني او با مؤلف در برخي از نقدهاي او از ملاصدرا به‎ويژه در بحث اصالت وجود و وحدت وجود نيز اين نكته استفاده مي شود كه او دست‌كم در جواني چنين گرايشي داشته است. او هم در انتخاب موضوعات، هم شيوه بحث و گاه در ديدگاه‌ها بيشتر مستقل است و به سختي مي توان او را در يكي از سنتهاي رايج در فلسفه و كلام اسلامي قرار داد.
در عرفان نيز مشي او مستقل است. او با اينكه به عرفان اسلامي علاقمند است، اما به سختي مي‌توان او را پيرو يك جريان يا شخصيت خاصي در عرفان اسلامي دانست. تعلق خاطر او به عرفاني است كه خود از قرآن و سنت و انديشه هاي عرفاي اسلامي استفاده مي كند. [4]
جعفري يك عالم و متفكر اسلامي و شيعي است كه مي‌كوشد براي پرسش‌هاي انسان معاصر پاسخ‌هايي از تعاليم اسلامي با استفاده از فرهنگ و ادبيات زمان بدهد. او نيز مانند اغلب فيلسوفان اسلامي معاصر به هماهنگي عقل، وحي و كشف قائل است و فلسفه، علم، عرفان، و دين را هماهنگ مي‌داند. از اين رو از روش‌هاي مختلف عقلي، نقلي، تجربي و عرفاني بهره مي‌گيرد، اما مشرب و وجهه نظر اصلي او عقلي و فلسفي است. به گواهي آثارش در كمتر بحثي است كه او از تجزيه و تحليل عقلي فاصله بگيرد.
جعفري تعلق خاطر ويژه‌اي به ادبيات فارسي به‎ويژه شعر حكمي و عرفاني دارد. بسياري از آثار او به تحليل و تفسير آثار شعراي بزرگ فارسي اختصاص داد. او در شرح مفصلش بر مثنوي مولوي كوشيده است جهان‎بيني مولوي را از اشعار او استخراج، تفسير و گاه نقد كند. وي در آثار ديگري به بررسي و تحليل انديشه هاي خيام، جامي و سعدي پرداخته است. او تقريبا در همه آثارش در بحث هاي مختلف از اشعار شاعران پارسي‎گوي استفاده مي‌كند[5].
به جهت تنوع موضوعاتي كه جعفري در آثار فراوانش بحث كرده است، ارائه هرگونه گزارشي كوتاه از آراي او دشوار است[6]. از آنجا كه محور تأملات فلسفي استاد جعفري انسان و حيات انساني است در اينجا از باب نمونه نگاهي به ديدگاه وي در باره فلسفه حيات مي اندازيم.


فلسفه حيات؛
يكي از پرسش‌هاي جدي بشر امروز كه مورد توجه فلاسفه غرب واقع شده است پرسش از فلسفه حيات يا معنا و هدف زندگي است. اين مسئله يكي از دغدغه هاي فكري علامه جعفري است كه در برخي از آثارش به آن توجه كرده است. اين مسئله نمونه‌اي از موضوعاتي است كه علامه جعفري بر اثر آشنائي با فلسفه غربي به آن توجه كرده و از ديدگاه اسلامي آن را بررسي كرده است. در اينجا به بعضي از مهمترين نكاتي كه وي در اين بحث طرح كرده است اشاره مي‌شود.
از نظر استاد جعفري نداشتن پاسخي در خور براي اين پرسش به احساس پوچي و بيهودگي زندگي مي‌انجامد. پوچ‎گرا دنيا را زشت، حيات را بيهوده و ارزش‌ها را تهي مي‌بيند و از زندگي نفرت دارد و در نتيجه احساس پوچي به نااميدي و ركود مي‌انجامد.
پرسش از فلسفه حيات براي دوگروه طرح نمي‌شود: يك گروه غافلان و قاصراني كه قدرت و فرصت تفكر درباره معنا و هدف زندگي ندارند، و ديگري رشديافتگاني كه در آهنگ كلي هستي شركت دارند و به سوي هدف اعلاي آفرينش رهسپارند و زندگي اينان چنان سرشار از نشاط است كه مجالي براي ترديد در معنا و هدف زندگي نمي‌يابند.
پاسخ پرسش از حيات را نبايد در خود حيات طبيعي و اجزاي دروني آن جستجو كرد، بلكه بايد از منظري بالاتر به آن نگريست، چرا كه اين پرسش ناظر به هدف نهائي زندگي است، نه هدف‌هاي موقت و نسبي. دستاوردهاي محدودْ جزء زندگي و خود زندگي است نه فراتر از آن، از اين رو نمي‌توانند به زندگي معنا دهند. به گفته ميرفندرسكي:
روزگار و چرخ و انجم سربه سر بازيستي / گر نه اين روز دراز دهر را فرداستي
هدف‌هاي شخصي و مادي همچون ثروت، شهرت، قدرت، بقا، لذت، رفاه و آسايش نمي‌توانند هدف زندگي باشند، چنانكه هدف هاي برتري همچون خدمت، انسانيت، زهد و انقطاع از علايق، نيروانا، و آزادي مطلق، كه بعضي از مكتب‌ها و متفكران مطرح كرده‌اند، نبايد تأمين كننده هدف نهايي زندگي محسوب شوند.
بر اساس آموزه‌هاي اديان الهي، هدف والاي زندگي را بايد جلوه‌اي ممتاز از مشيت خداوندي ديد. تنها سير به سوي قرب ربوبي است كه مي‌تواند حيات را هدفدار كند. اين آموزه به زيباترين نحو در قرآن كريم آمده است. با توجه به اين هدف است كه از نظر قرآن خلقت جهان بيهوده و براي بازي نيست، بلكه حق است. زندگي عبث نيست، بلكه مقصد نهايي آن خداوند است؛ بازگشت به خدا، لقاي خدا و برخورداري از الطاف و نعمت‌هاي اوست. اين غايت از طريق ايمان، پرستش و عمل صالح به‎دست مي‌آيد. به اين ترتيب جوهر اعلاي حيات انساني در ابعاد گوناگون به ثمر مي‌رسد و تنها بدين طريق است كه هدفداري حيات تأمين مي‌شود. اين است كه حيات و ممات انسان و همه شئون آن را در مسير واحدي به سوي هدف واحدي قرار مي‌دهد و زندگي را معنادار مي كند؛ چنانكه ابراهيم خليل(ع) گفت كه: «نماز و عبادت و زندگي و مرگ من از آن خداوندي است كه پروردگار عالميان است.» [7]
با يافتن معنا و هدف زندگي، انسان به ارزش حيات واقف مي‌شود، احساس خلأ در زندگي نمي‌كند، موقعيتش را در جهان درك مي‌كند، به خود و ديگران به ديد احترام مي‌نگرد، همه دارائي‌هايش را از الطاف الهي مي‌داند، از راه‌هاي صحيح به سوي اهداف مطلوب سير مي‌كند و به كار و كوشش به عنوان يك اصل حياتي در زندگي مي‌نگرد.
زندگي معقول بي هدف نيست؛ فقط اهداف مادي و دنيوي ندارد؛ به اهداف اخروي محض نيز بسنده نمي‌كند؛ در پي دو هدف دنيوي و اخروي گسسته ازهم نيز نيست؛ بلكه سير زندگي دنيوي را در مسير حيات اخروي قرار مي‌دهد. در اين نگاه زندگي سيري است تكاملي و فعاليت‌هاي مادي انساني باطن و روح معنوي و اخروي پيدا مي‌كنند و ناگواري‌ها گوارا مي‌شوند.
براي رسيدن به اين مقصود نخستين و مهمترين گام خودشناسي است. نخست بايد حقيقت خويشتن را شناخت؛ آنگاه براي به فعليت رساندن ابعاد وجودي خود كوشيد. با خودشناسي مي‌توان دريافت كه خود حقيقي انسان چيزي فراتر از خود طبيعي اوست. آدمي با خودخواهي و لذت‌پرستي در حد خود طبيعي تنزل و توقف مي‌كند و بعد روحي آدمي به فعليت نمي‌رسد. با خودشناسي انسان به سطوح و ابعاد عالي حيات راه مي يابد. شناخت خود و توانايي هاي خود، زمينه اي مي شود براي به فعليت رساندن اين توانائي ها و مبارزه با موانع حركت تكاملي انسان. آدمي با همت عالي و به‎كارگيري عقل و تهذيب نفسْ من انساني خود را در مسير تصعيد حيات تكاملي قرار مي‌دهد. بالاتر از آن، كسي كه خود را بشناسد خدايش را شناخته است. با شناخت خدا و اعتقاد به نظارت مطلق او و بندگي او انسان در مسير حيات تكاملي خود به سوي هدف اعلاي خلقت سير مي‌كند.


حيات معقول؛
حيات معقول در مقابل حيات طبيعي محض است. حيات طبيعي محض چيزي جز زندگي حيواني نيست. مهار اين نوع زندگي به دست غرايز است و قواي انساني نيز در استخدام غرايز است و در چنين زندگي‎اي بسياري از استعدادهاي انساني ناشكفته مي مانند. تنازع براي بقا اصل حاكم بر آن است. جهل و غفلت، خودمحوري، سودجويي، ازخودبيگانگي و سستي عواطف انساني برخي از آثار زندگي طبيعي محض است.
در حيات معقول انسان از من طبيعي و خودمحور به سوي من حقيقي خود حركت مي‌كند. آدمي با راهنمايي عقل و فطرت به سوي كمال حقيقي خود سير مي‌كند. فرد در پرتو آگاهي، شخصيت مستقل و اصيل مي‌يابد و از ارزشهاي حيات خويش آگاه است و بر طبق آنها عمل مي كند. در اين زندگي استعدادهاي مثبت انساني شكوفا مي‌شوند.
حيات معقول عبارت است از حيات آگاهانه‌اي كه نيروها و فعاليتهاي جبري و جبر نماي زندگي طبيعي را با برخورداري از رشد با آزادي و اختيار، در مسير هدف‌هاي تكاملي نسبي تنظيم نموده، شخصيت انساني را كه تدريجا در اين گذرگاه ساخته مي‌شود، وارد هدف اعلاي زندگي مي نمايد. اين هدف اعلاي شركت در آهنگ كلي هستي وابسته به كمال برين است [8].
با سير از حيات طبيعي به سوي حيات معقول تحولاتي اساسي در وجود انسان روي مي‌دهد و آدمي در ابعاد مختلف تعالي مي يابد. احساسات، محبتها، آرزوها، علايق و عشق ها، تصورات و انديشه هاي خام تصعيد مي يابند و تعقل، استقلال، آزادي، كمال خواهي و انسان دوستي در وجود آدمي رشد مي‌يابد.
اين تحولات بنيادي در درون آدمي، همه شئون وجودي انسان را متأثر خواهد ساخت و جامعه بشري را از حد حيات طبيعي محض به سطح حيات معقول ارتقا خواهد داد. در حيات معقولْ شخصيت، اخلاق، حقوق، روابط اجتماعي، علم، جهان‎بيني، هنر، سياست، اقتصاد و تعليم و تربيت و ديگر ابعاد انساني برپايه عقل و فطرت به سوي اهداف متعالي در جهت كمال و سعادت حقيقي انسان و هدف اعلاي زندگي قرار خواهند گرفت.
در حيات معقول هم به چهره طبيعي و مادي جهان توجه مي‌شود و هم به واقعيت برين جهان كه رو به هستي‎آفرين است. جهان مادي نمودي از عالم برين است، پس هم واقعيت دارد و خيال و توهم نيست و هم ارتباطش با عالم برين محفوظ است. بدين‎سان از انواع دوگانه انگاري‎ها همچون دوگانه انگاري ارسطوئي (هيولي و صورت)، افلاطوني (مثل و سايه‎ها)، كانتي (شيء براي خود و شيء براي ما) و هگلي (دو رويه عقلي و مادي) نجات خواهيم يافت [9].
مراد از عقل در "حيات معقول " تنها عقل نظري جزئي راسيوناليسم نيست. بلكه مراد عقل به معناي جامع آن است كه هم عقل نظري را در بر مي گيرد و هم عقل عملي يا وجدان آگاه و فعال و محرك را. اين عقل در صورتي كه درست هدايت شود توجيه رباني را در زندگي مي پذيرد. عقل و وجدان به مثابه دو پيك امين الهي خود را نيز ارزيابي مي‌كنند و نياز انسان به حاكميت خداوندي بر شئون بشري را تأييد و تأكيد مي‌كنند [10].
هرچند اكثر انسان‌ها در حياط طبيعي محض غوطه‌ورند، اما آدمي امكان و توان ورود به حيات معقول را دارد. اگر آدمي از فضايل انساني كه در حيات معقول شكوفا مي شوند مانند عدالت، صدق، عقلانيت، و نوع‌دوستي آگاه شود پذيراي آن است و با تعليم و تربيت صحيح مي توان افراد بيشتري را به سوي آن سوق داد [11].


 

منابع:
1. محمد تقي جعفري، ارتباط انسان- جهان: و انعكاس تحول ماده فلسفي و جرم فيزيكي در ادراك بشر از قديمترين ازمنه فلسفه تا قرن حاضر (قرن بيستم)،دارالكتب الإسلاميه، تهران، 1334 شمسي.
2. محمد تقي جعفري، تفسير و نقد و تحليل مثنوي جلال الدين محمد بلخي، انتشارات اسلامي، تهران، 1373، چاپ دوازدهم.
3. محمد صالح حائري مازندراني، حكمت بوعلي سينا، جلد سوم، انتشارات حسين علمي، بي جا، 1362شمسي، چاپ سوم.
4. ر. ك. محمد تقي جعفري، عرفان اسلامي.، مؤسسه نشر كرامت، تهران، بي تا.
5. جعفري خود نيز اهل شعر است و در كتابي بنام مبدأ اعلي كوشيده است به سبك قصيده معروف ميرفندرسكي عقايد الهياتي خودش را به نظم كشد. قصيده اي نيز به عربي بنام قصيده عينيه در استقبال از قصيده نفسيه ابن‎سينا سروده است. مطلع قصيده اين است:
طلعت اليك النفس احسن مطلع مشعوفة بك وهي ذات تولع
6. براي آشنائي اجمالي با آراي استاد جعفري در موضوعات مختلف بنگريد به: عبدالله نصري، تكاپوگر انديشه‌ها: زندگي آثار و انديشه هاي استاد محمد تقي جعفري.
7. قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَاي وَمَمَاتِي لِلهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ (الأنعام/162).
8. محمد تقي جعفري، حيات معقول، ص 37، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج 8 ، ص 188.
9. محمد تقي جعفري، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج 8، ص 208.
10. همان، ص209-223.
11. خلاصه اي از آراي استاد جعفري در بحث از فلسفه حيات و حيات معقول در كتاب تكاپوگر انديشه‌ها از ص217-254 آمده است.

آستيگماتيسم چيست؟

آستيگماتيسم (astigmatism) يك نقص خفيف و به راحتى قابل درمان انحناى چشم شماست كه باعث تارى ديد مى‌شود.

آستيگماتيسم هنگامى به وجود مى آيد كه لايه خارجى و شفاف جلوى چشم يعنى قرنيه و يا عدسى چشم كه درون چشم قرار دارد، انحنايش در يك جهت كمى متفاوت از انحنايش در جهت ديگر است.

به اين ترتيب سطح قرنيه يا عدسى در بعضى نواحى مسطح‌ تر يا منحنى ‌تر از نواحى ديگر است.

هنگامى كه قرنيه داراى اعوجاج باشد، شما مبتلا به "آستيگماتيسم قرنيه‌اى" هستيد. هنگامى كه عدسى داراى اعوجاج باشد" آستيگماتيسم عدسى" داريد.

هر دو نوع آستيگماتيسم، تارى ديد ايجاد مى‌كند، اما اغلب موارد آستيگماتيسم ناشى از نايكنواختى انحناى قرنيه است.

فرد مبتلا به آستيگماتيسم هم در فاصله نزديك و هم در فاصله دور تارى ديد دارد.

آستيگماتيسم معمولاً از هنگام تولد وجود دارد و ممكن است با دوربينى يا نزديك بينى تركيب شود. معمولاً اين عارضه ثابت مى‌ماند و در طول زمان بهتر يا بدتر نمى شود.

بسيارى از افرادى كه داراى مقدار اندكى آستيگماتيسم هستند كه مقدار آن قدر زياد نيست كه نياز به عمل تصحيحى داشته باشد.

علائم و نشانه‌ها

علائم و نشانه هاى آستيگماتيسم شامل موارد زير است:

اعوجاج در بخش هايى از ميدان بينايى.
تارى خطوط عمودى، افقى يا مايل.

در چشم شما دو بخش وجود دارد كه مسئول متمركز كردن تصاوير هستند: قرنيه و عدسى.

در چشم طبيعى اين عناصر كانونى كننده انحنايى يكدست مانند سطح يك توپ لاستيكى دارند.

قرنيه و عدسى با داشتن چنين سطح منحنى همه شعاع هاى نور وارد شده به چشم را به يك ميزان خم مى‌كنند (مى‌شكنند) و يك تصوير متمركز واضح بر روى پرده حساس پشت چشم يعنى شبكيه ايجاد مى‌كنند.

اما اگر انحناى قرنيه يا عدسى يكدست نباشد، شعاع هاى نور به طور يكسان نمى‌شكنند، در اين حالت شما دچار خطاى انكسار نور هستيد.

آستيگماتيسم يكى از اشكال مختلف خطاهاى انكسار نور در چشم است. در آستيگماتيسم، قرنيه يا عدسى در يك جهت انحناى بيشترى از جهت ديگر دارد.

آستيگماتيسم تصحيح نشده باعث تارى ديد مى شود. در اين حالت تارى ديد در يك جهت _ افقى، عمودى يا مايل _ بيش از جهت ديگر وجود دارد.

آستيگماتيسم ممكن است در تركيب با ساير خطاهاى انكسارى مثل نزديك بينى يا دوربينى رخ دهد:

در نزديك بينى (ميوپى) انحناى قرنيه بيشتر از حد عادى است يا كره چشم درازاى بيش از حد طبيعى دارد. در نتيجه شعاع هاى نور به جاى آنكه دقيقاً روى شبكيه متمركز شوند، در جلوى شبكيه به هم مى رسند و اشياى دور تصويرى مبهم خواهند داشت.

در دوربينى (هيپروپى) انحناى قرنيه كمتر از حد عادى است يا كره چشم طول كمتر از حد طبيعى دارد، در نتيجه حالت عكس نزديك بينى رخ مى‌دهد. نور در پشت چشم متمركز مى‌شود و تصوير اشياى نزديك تار مى‌شود اما ديد دور عادى باقى مى‌ماند.

در اغلب موارد آستيگماتيسم از هنگام تولد وجود دارد. ممكن است آستيگماتيسم در نتيجه وارد شدن آسيب به چشم بيمار يا جراحى رخ دهد.

آستيگماتيسم با مطالعه در نور كم يا تماشاى تلويزيون از فاصله نزديك بهتر يا بدتر نمى‌شود.

چه هنگامى بايد به چشم پزشك مراجعه كرد

اگر درجه آستيگماتيسم چشم شما آن قدر باشد كه در كارى كه مى خواهيد انجام دهيد اختلال ايجاد كند يا اگر كيفيت بينايى تان مانع رضايت شما از نحوه فعاليت هايتان است، به چشم پزشك مراجعه كنيد.

چشم پزشك درجه آستيگماتيسم شما را تعيين مى كند و در مورد اينكه چه روشى را براى تصحيح بينايى تان انتخاب كنيد به شما مشاوره خواهد داد.

تغيير درجه آستيگماتيسم چشم در طول زندگى اگر اصولاً رخ دهد، بسيار تدريجى و كند است.

انجام معاينات منظم چشم، راه مناسبى براى شناسايى تغييرات حدت بينايى است تا در صورت لزوم عينك يا لنز تماسى براى شما تجويز شود يا شماره آنها تصحيح شود.يك فرد بزرگسال سالم بايد تا ۵۰ سالگى هر سه تا پنج سال يك بار معاينه چشم انجام دهد.

پس از ۵۰ سالگى فواصل معاينات كمتر كنيد. اگر دچار مشكلات انكسارى مانند آستيگماتيسم هستيد، هر دو سال يك بار به هر تعدادى كه چشم پزشكتان توصيه مى كند، به او مراجعه كنيد.

تشخيص بيمارى

چشم پزشك شما ممكن است از ابزارهايى كه در زير مى آيد براى معاينه چشم شما استفاده كند:

قرنيه‌سنج (Keratometer) : چشم پزشك در قرنيه سنجى با استفاده از دستگاهى به نام قرنيه سنج يا كراتومتر ميزان و جهت گيرى آستيگماتيسم قرنيه‌اى را با اندازه گيرى ميزان نور منعكس شده از سطح قرنيه مشخص مى‌كند.

•كراتوسكوپ و ويدئوكراتوسكوپ: اين ابزارها براى تشخيص و تعيين مقدار انحناى سطح قرنيه در صورت وجود آستيگماتيسم مورد استفاده قرار مى گيرند.

كراتوسكوپ حلقه‌هاى نورانى را روى قرنيه مى افكند. سپس انعكاس اين حلقه هاى نورانى روى قرنيه از طريق كراتوسكوپ مورد مشاهده قرار مى‌گيرد و برحسب شكل و فواصل اين حلقه‌ها مى توان ميزان آستيگماتيسم قرنيه را محاسبه كرد.

با اتصال كراتوسكوپ به يك دوربين ويدئويى، ويدئوكراتوسكوپ ساخته شده است، كه با آن مى توان تصوير قرنيه را روى يك صفحه تلويزيونى ديد.

ويدئوكراتوسكوپ رايج ترين وسيله مورد استفاده براى تعيين مقدار انحناى سطح قرنيه در آزمونى است كه مكان‌نگارى (توپوگرافى) قرنيه ناميده مى شود

درمان

هدف درمان آستيگماتيسم تصحيح انحناى نايكنواخت قرنيه است كه باعث تارى ديد مى‌شود. درمان شامل تجويز عدسى هاى تصحيح كننده به صورت عينك يا لنز تماسى يا انجام جراحى تصحيحى مى شود:

اصلاح ديد با تجويز عدسى تصحيح كننده: استفاده از عدسى هاى تصحيح كننده اثر ناشى از انحناى نايكنواخت قرنيه را برطرف مى كند. عدسى تصحيح كننده ممكن است به صورت لنز تماسى يا عينك باشد.

لنزهاى تماسى: لنزهاى تماسى هر دو آستيگماتيسم هاى قرنيه و عدسى چشم را تصحيح مى كنند.

انواع مختلفى از لنزهاى تماسى در دسترس است: لنزهاى سخت، لنزهاى نرم، لنزهاى يك بارمصرف، لنزهاى با كاربرد طولانى مدت، لنزهاى دوكانونى، لنزهاى سخت نفوذپذير نسبت به اكسيژن و.... با چشم پزشكتان در مورد اينكه كداميك از اين انواع مختلف لنز براى شما مناسب تر است، مشاوره كنيد.

يك شيوه ديگر استفاده از لنز تماسى براى تصحيح آستيگماتيسم "روش ارتوكراتولوژى" يا Ortho-K است. در اين روش شما چندين ساعت در روز لنز تماسى سخت به چشم مى گذاريد تا انحناى قرنيه تان تصحيح شود.

در روزهاى بعد تعداد ساعات استفاده از لنز تماسى كاهش مى يابد و در حدى كه شكل جديد قرنيه حفظ شود. البته اگر مدتى استفاده از اين روش را قطع كنيد، قرنيه چشم دوباره به شكل اولش بازمى‌گردد.

عينك: در مواردى كه به دلايل مختلف استفاده از لنز تماسى از جمله ترجيح بيمار امكان‌پذير نيست، انواع مختلف عينك مى‌تواند جانشين مناسبى براى لنز تماسى باشد.

جراحى براى تصحيح عيوب انكسارى: در روش جراحى با شكل دهى مجدد به سطح قرنيه، آستيگماتيسم تصحيح مى‌شود.

دانسته هایمان اهمیتی ندارد،


آنچه با دانسته هایمان انجام میدهیم مهم است.

سندرم یا نشانگان آگلوتینین سرد

اصطلاح آگلوتینین های سرد به دسته ای از اتوآنتی بادی هایی اطلاق می شود كه با بعضی از سیستم های آنتی ژن، آنتی ژنی گروههای خونی در سطح گلبولهای قرمز در حرارت پایین تر از حرارت طبیعی بدن واكنش نشان می دهند. اكثر آگلوتینین های سرد بر ضد سیستم آنتی ژنی I/iمی باشند. این آنتی ژن ها از گلیكولیپید یا گلیكوپروتئین ساخته شده اند. برخی از آگلوتینین های سرد بر ضد پلی ساكارید آنتی ژن های گروه خونی سیستم pو آنتی ژن Hسیستم گروه خونی ABOمی باشند. آنتی ژن های I/iدر سطح سلول های اریتروسیت، لنفوسیت، مونوسیت، ماكروفاژ، گلبولهای سفیدچند هسته ای و پلاكت ها پراكنده می باشند و تاكنون حدود شش شاخص آنتی ژنی برای Iو چهار شاخص برای آنتی ژنی برای آنتی ژن iشناخته شده است. به طور طبیعی گلبول های قرمز تمام نوزادان از نظر آنتی ژن iمثبت ولی از نظر Iمنفی می باشند. به تدریج در مدت هیجده ماه اول زندگی، گلبولهای قرمز تازه ای كه به وجود می آیند فاقد آنتی ژن iهستند ولی در عوض از نظر آنتی ژن Iمثبت می باشند و در سراسر عمر نیز دارای این آنتی ژن خواهند بود. آنتی بادی ضد آنتی ژن i , Iاز نوع Mو Iبوده و این آنتی بادیها قادر نیستند به آنتی ژن های مربوط متصل شده و با آنها واكنش نشان دهند. در حرارت پایین (بین صفر تا ۵درجه سانتیگراد) ظاهرا آنتی ژن گلیكوزیدی غشای گلبول قرمز به صورتی تغییر می كند كه می تواند در دسترس این آنتی بادی ها قرار گرفته به آن متصل شود. به همین دلیل به آنها آگلوتینین های سرد گویند.


نوع اولیه نشانگان آگلوتینین سرد در نوع اولیه پادتن‌ها به صورت تک‌دودمانی (مونو کلونال-هستند و علت خاصی برای بروز بیماری شناخته نشده است. این فرم از بیماری معمولاً مزمن است و بعد از دهه پنج زندگی بروز می‌کندنوع ثانویه نشانگان آگلوتینین سرد می‌تواند ثانویه به بیماریهای مختلفی بروز کند. در انواع تک دودمانی معمولاً بیماری مزمن است و در بزرگسالانی مبتلا به بیماریهای زیر دیده می‌شود: نیوپلاسم سلول‌های- ماکروگلوبلولینمی والدنشتروم - لنفوم - لوسمی انفویید مزمن - میلوم

شنیدن کی بود مانند دیدن؟!

تعریف آقای بهجت رو شنیده بودم عکسشو دیده بودم. فیلمش رو هم اما از نزدیک هیچ وقت ندیده بودمش. پیش خودم فکر میکردم خوب ایشون هم مثل یه روحانی پیر باید باشه دیگه. تا اینکه ازدواج کردم و بعد از مدتی ساکن قم شدیم. از قضا منزل ما نزدیک مسجد ایشون بود. فقط یه خیابون فاصله داشت.
یادش به خیر نمازصبحمون رو پشت سر ایشون میخوندیم. و فقط اون موقع بود که تازه فهمیدم «آیت الله بهجت» که میگن یعنی چی؟
 نماز خوندن ایشون دیدن داشت واقعا! دیدن و شنیدن و حس کردن! به ایشون اقتدا کردن یه حال خاصی داشت. یادمه همش خجالت میکشیدم چون شنیده بودم ایشون چشم برزخی دارن. پیش خودم میگفتم:«حتما الان چهره ی واقعی منو دارن میبینن و ازم بدشون میاد.» اون وقت تو دلم به خدامی گفتم:« یا ستارالعیوب! خودت آبرومو حفظ کن. نذار آلودگی هام برا ایشون آشکار بشه!»
آقای بهجت تو نماز بدجوری گریه میکرد. بدجوری!... آدم شدیدا حس میکرد و میفهمید که ایشون به خاطر خدا داره گریه میکنه. دلش برا خداش تنگ شده. مثل یه عاشق در فراغ محبوبش. در عین حال نه با فریاد بلکه با تواضع بسیار، دلتنگیش رو ابراز میکرد. همچین دستای پیر و لرزونشو بالا میاورد و صورتشو پشت اونا پنهان میکرد ، سرشو پایین مینداخت و گریه میکرد که آدم میخواست از خجالت بمیره! اون که اینجور از خداش خجالت میکشید پس ما!!!!!
...
اولین باری که دیدمش سوم دبیرستان بودم. یادمه اون روز معلم پرورشی مون حسابی غافلگیرمون کرد. آخر ساعت اومد سرکلاس گقت که هرکس میاد بیاد پایین سوار اتوبوس بشه. ما رو بردند خیابون جمهوری ... تو یه کوچه بعد از یه در و یه حیاط بزرگ و گذشتن از یه صف طولانی وارد حسینیه شدیم. حسینیه پر بود از دانش آموزای دختر و پسر. یه طرف اونا یه طرف ما. یادمه پسرا  یه سرود دسته جمعی آماده کرده بودن. قبل از ورود ایشون چندین بار تمرین کردن. انقدر که ما هم همه حفظ شدیم.
یه لحظه همهمه شد. بعد بالا رو نگاه کردیم و... بله ...وارد شد.« وای خدای من! یعنی همونیه که عکسشو دیدم؟ همونیه که تو تلویزیون بارها و بارها دیدم؟ این خیلی فرق داره...»
آقا مثل خورشید میدرخشید...یه نور خاصی داشت. خیلی فرق میکرد...خیلی ...خیلی...درسته که عکس و فیلم ابزار رسانه ای هستن اما اونجا بود که فهمیدم همه چیز رو منتقل نمیکنن. یعنی نمیتونن که منتقل کنن. طرفیتشو ندارن...همین نور...همین معنویت...
 یه حال خاصی بود...
با راهنمایی مربیا اول یه صلوات فرستادیم و بعد شروع کردیم به خوندن اون سرود:

«مجنون حسنتیم همه لیلی... دوستت دارم به فاطمه خیلی ... دوستتدارم به فاطمه خیلی
پرمیکشد دلم به شیدایی...برگرد آن دوچشم زهرایی...برگرد آن دوچشم زهرایی
منم هوادارت مولا...دلم گرفتارت مولا...غلام دربارت مولا...غلام دربارت مولا
بیا بیا مولا مهدی...بیا بیا مولا مهدی...بیا بیا مولا مهدی...بیا بیا مولا مهدی
مولااااااااااااا...مولا...........مولااااااااااا...مولا..........مولااااااااااا...مولا...مولاااااااااااااا...بیا!»

از همون اول سرود چشمهام پراز اشک شده بود...یک لحظه هم چشم ازش برنمیداشتم. کم کم متوجه شدم آقا هم دارن آروم آروم اشک میریزن!
تعداد بچه ها زیاد بود...دریایی از آدم بودیم ولی...همه ...روی هم... مثل قطره ای تو دریای وجود آقا محو شدیم!
تو دلم هزار بار قربون صدقه ش رفتم.
 محبت از وجود نازنینش موج میزد...محبت
«محبت ...در دلم... چون آب جوشید...»
...
خدا مرحوم آیت الله بهجت رو غریق رحمت کنه.


برگرفته از وبلاگ گل دختر